اروند
[اَ وَ] (اِخ) کوهی است. (مهذب الاسماء). کوهی است بدر همدان. (فرهنگ اسدی). کوه الوند(1). (سروری) (غیاث اللغات). نام کوهی است بسیار سبز و خرم و شهر همدان در پایهء آن کوهست و مردم همدان در احادیث و نظم و نثر خود از آن بسیار یاد کنند و وی را از بزرگترین مفاخر شهر خود شمارند و در غربت بدان اظهار شوق کنند و اروند را بر دیگر بلاد تفضیل دهند. عین القضاه عبدالله بن محمد المیانجی در مکتوبی که باهل همدان نوشت، آنگاه که محبوس بود، از آن چنین یاد کند:
اَلا لَیت شعری هل تری العین مرّهً
ذُری قُلتی أروَند مِن هَمذان
بِلادٌ بها نِیطَت علیَّ تمائمی
و أُرضِعتُ من عِقّانِها(2) بِلبان.
و شاعری از مردم همدان گوید:
تذکرتُ من أروندَ طیبَ نسیمه
فقلتُ لقلبی بالفراق سلیم
سَقَی الله أرونداً وَ رَوضَ شِعابه
و مَن حَلّهُ من ظاعِن و مقیم
و ایامنا اذ نحن فی الدّار جِیرهً
و اذ دهرنا بالوصل غیر ذمیم.
معروف است که اکثر آبهای کوهها از پائین آنها جاری گردد مگر اروند که آب آن از بالا فرود آید و منابع وی در قله است. یکی از شعرای همدان در این قطعه اروند را بر بغداد تفضیل دهد و بدان اظهار شوق کند:
و قالت نساءُ الحیّ أینَ ابنُ أختنا
اَلا خبّرونا عنه حییتمُ وَفدا
رعَاه ضَمانُ الله هل فی بلادکم
اَخو کرَمٍ یَرعی لذی حَسَبٍ عهداً
فانّ الذی خَلّفتموه بارضکم
فَتی مَلاََ الاحشاءَ هِجرانه وجدا
أبغداد کم تنسیهِ أروند مَربعاً
الاَ خاب من یَشرِی ببغدادِ اروندا
فَدَتهُنّ نفس لوسَمِعنَ بما ارَی
رمَی کل جیدٍ من تَنَهُّدِهِ عِقدا.
یکی از مردم همدان روایت کرده که نزد ابی عبدالله جعفربن محمدالصادق (ع) شدم. فرمود از مردم کجائی، گفتم از جبال، گفت از کدام شهر. گفتم همدان. گفت آیا کوه همدان را که «راوند» نامند میشناسی. گفتم جعلنی الله فداک، آنرا «اروند» خوانند. گفت نعم اما ان فیه عیناً من عیون الجنه.اهل همدان را عقیده بر آن است که چشمه ای که آن حضرت اشارت کرده همان چشمه ای است که در قلهء اروند جاری است و در وقتی معین از سال آب آن از شکاف سنگی بیرون آید و آن گوارا و بسیار سرد است و اگر کسی در یکشبانه روز صد رطل یا بیشتر از آن بنوشد ثقلی احساس نکند، بلکه در مزاج او سودمند افتد. و در روایتی آمده که اگر کسی صد رطل از این آب بیاشامد باز بدان مایل است و چون ایام معدودهء مزبور بگذرد آب چشمه خشک گردد و دیگر اثری از آن بجای نماند تا سال آینده در همان وقت و روز مخصوص بی کم و کاست آب آن جاری شود آن موجب شفای مرضی است که از هر جا بسوی آن آیند و گویند چون جمعیت بسیار آنجا گرد آیند آب آن زیاده شود و چون کم باشند آب آن نیز کم گردد. محمد بن بشار همدانی اروند را چنین توصیف کرده است:
سقیاً لِظلّک یا اروند من جبل
و ان رَمَیناک بالهُجران و التلل
هَل یعلم الناسُ ما کلّفتنی حِججاً
من حبِ مائک اذ یَشفی من العِلَلِ
لا زِلتَ تُکسی من الانواءِ أردیه
من ناضرٍ انقٍ اَو ناعِمٍ خَضِلِ
حتی تزور العذاری کلّ شارقه
افیاءَ سَفحک یستصبین ذا الغزل
و اَنت فی حُلَل و الجو فی حُلَلِ
و البیض فی حُلَلٍ و الرّوض فی حُلَلِ
هم او راست در وصف اروند:
تزیِّنت الدنیا و طاب جنانُها
وَ ناحَ علی أغصانها ورشانها
وَ أمرَعَت القیِعَانُ و اخضرَّ نبتها
و قام علی الوَزن السواءِ زمانُها
و جاءَت جنوُدٌ من قُری الهندِ لم تکن
لتأتی الاّحینَ یأتی أوَانُها
مسوّدهٌ دُعْجَ العیون کانّما
لُغاتُ بناتِ الهند تحکی لسانُها
لَعَمْرک ما فی الارض شی ءٌ نلذه
من العَیش الاّ فوقها همذَانُها
اذا استقبلَ الصیفُ الربیعَ و اعشبَتْ
شماریخ من اروند شُمَّ قِنَانها
و هاج علیهم بالعراق و أرْضه
هواجرُ یشْوی اهلها لَهبَانُها
سقِتْکَ ذُری أروند من سَیح ذاِئبٍ
من الثلج أنهاراً عِذاباً رعانُها
تَری الماءَ مُسْتناً علی ظهر صخره
ینابیعَ یُزهی حسْنَها و استنانها
کأنَ بها شوْباً من الجنه التی
تفیضُ علی سکانها حیوانُها
علی روضه یشفی المحِبّ جنانها
فیاساقِی الکاس اسقیانی مدامَهً
مکلَّلَه بالنّور تحکی مضاحکاً
شقائقها فی غایه الحُسن بانُها
کانّ عروسَ الحی بین خلالها
قلائدُ یاقوتٍ زَهاها اقترانُها
تهاویلُ من حُمْرٍ و صُفَرٍ کأنها
ثَنایا العذَارَی ضاحکا اُقحوَانُها.
و اشعار مردم همدان در وصف اروند و متنزهات آن بسیار است و بدین قدر اکتفا شد. (معجم البلدان).
فارقت اروند لاطابت مراتعها
بعد کما لم یطب لی بعدها جبل...
هبنی اطلعت علی اروند ثانیهً
هل للشباب الذی ضیعته بدل.
اروند بر وزن و معنی الوند است و آن کوهی باشد در نواحی همدان گویند شخصی در آن کوه آسوده است که نام او اروند بوده و آن را بنام او خوانند. (برهان). کوهی است در عراق عجم در جهت جنوبی شهر همدان. (قاموس الاعلام ترکی) : و مطبخ او [ شیرویه ] در ناحیت اسدآباد بود، و اکنون دیهی است آنرا صبخ [ ظ: مطبخ ] خوانند، وبتابستان بیشتری بر کوه اروند همدان و آن نواحی آنجا که دکان خسرو خوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 81).
صدای ناله خصمت ز کوه این آمد
پس ای درشت گرانجان سرود چون اروند؟
اثیرالدین اخسیکتی (از جهانگیری و شعوری).
شراری جهد زآتش نعل اسبش
که حرّاقش اروند و ثهلان نماید.خاقانی.
و رجوع بهمان کتاب ص 133 و 522 شود. نام این کوه در پهلوی (هم در زند - تفسیر اوستا - و هم در کتب دیگر پهلوی ) بهمان صورت «اروند» یاد شده و در اوستا ائورونت(3) آمده که لغهً به معنی تند و تیز و دلیر و پهلوانست. (یشتها تألیف پورداود ج2 ص327). و بمناسبت شکوه و بزرگی کوه همدان را اروند نام نهاده اند. (یشتها ج 1 ص 225). و رجوع به الوند شود.
(1) - مؤلف قاموس الاعلام ترکی اروند را معرب الوند دانسته است.
(2) - العقَّان؛ بقیه اللبن فی الضرع. (معجم البلدان).
(3) - Aurvant.
اَلا لَیت شعری هل تری العین مرّهً
ذُری قُلتی أروَند مِن هَمذان
بِلادٌ بها نِیطَت علیَّ تمائمی
و أُرضِعتُ من عِقّانِها(2) بِلبان.
و شاعری از مردم همدان گوید:
تذکرتُ من أروندَ طیبَ نسیمه
فقلتُ لقلبی بالفراق سلیم
سَقَی الله أرونداً وَ رَوضَ شِعابه
و مَن حَلّهُ من ظاعِن و مقیم
و ایامنا اذ نحن فی الدّار جِیرهً
و اذ دهرنا بالوصل غیر ذمیم.
معروف است که اکثر آبهای کوهها از پائین آنها جاری گردد مگر اروند که آب آن از بالا فرود آید و منابع وی در قله است. یکی از شعرای همدان در این قطعه اروند را بر بغداد تفضیل دهد و بدان اظهار شوق کند:
و قالت نساءُ الحیّ أینَ ابنُ أختنا
اَلا خبّرونا عنه حییتمُ وَفدا
رعَاه ضَمانُ الله هل فی بلادکم
اَخو کرَمٍ یَرعی لذی حَسَبٍ عهداً
فانّ الذی خَلّفتموه بارضکم
فَتی مَلاََ الاحشاءَ هِجرانه وجدا
أبغداد کم تنسیهِ أروند مَربعاً
الاَ خاب من یَشرِی ببغدادِ اروندا
فَدَتهُنّ نفس لوسَمِعنَ بما ارَی
رمَی کل جیدٍ من تَنَهُّدِهِ عِقدا.
یکی از مردم همدان روایت کرده که نزد ابی عبدالله جعفربن محمدالصادق (ع) شدم. فرمود از مردم کجائی، گفتم از جبال، گفت از کدام شهر. گفتم همدان. گفت آیا کوه همدان را که «راوند» نامند میشناسی. گفتم جعلنی الله فداک، آنرا «اروند» خوانند. گفت نعم اما ان فیه عیناً من عیون الجنه.اهل همدان را عقیده بر آن است که چشمه ای که آن حضرت اشارت کرده همان چشمه ای است که در قلهء اروند جاری است و در وقتی معین از سال آب آن از شکاف سنگی بیرون آید و آن گوارا و بسیار سرد است و اگر کسی در یکشبانه روز صد رطل یا بیشتر از آن بنوشد ثقلی احساس نکند، بلکه در مزاج او سودمند افتد. و در روایتی آمده که اگر کسی صد رطل از این آب بیاشامد باز بدان مایل است و چون ایام معدودهء مزبور بگذرد آب چشمه خشک گردد و دیگر اثری از آن بجای نماند تا سال آینده در همان وقت و روز مخصوص بی کم و کاست آب آن جاری شود آن موجب شفای مرضی است که از هر جا بسوی آن آیند و گویند چون جمعیت بسیار آنجا گرد آیند آب آن زیاده شود و چون کم باشند آب آن نیز کم گردد. محمد بن بشار همدانی اروند را چنین توصیف کرده است:
سقیاً لِظلّک یا اروند من جبل
و ان رَمَیناک بالهُجران و التلل
هَل یعلم الناسُ ما کلّفتنی حِججاً
من حبِ مائک اذ یَشفی من العِلَلِ
لا زِلتَ تُکسی من الانواءِ أردیه
من ناضرٍ انقٍ اَو ناعِمٍ خَضِلِ
حتی تزور العذاری کلّ شارقه
افیاءَ سَفحک یستصبین ذا الغزل
و اَنت فی حُلَل و الجو فی حُلَلِ
و البیض فی حُلَلٍ و الرّوض فی حُلَلِ
هم او راست در وصف اروند:
تزیِّنت الدنیا و طاب جنانُها
وَ ناحَ علی أغصانها ورشانها
وَ أمرَعَت القیِعَانُ و اخضرَّ نبتها
و قام علی الوَزن السواءِ زمانُها
و جاءَت جنوُدٌ من قُری الهندِ لم تکن
لتأتی الاّحینَ یأتی أوَانُها
مسوّدهٌ دُعْجَ العیون کانّما
لُغاتُ بناتِ الهند تحکی لسانُها
لَعَمْرک ما فی الارض شی ءٌ نلذه
من العَیش الاّ فوقها همذَانُها
اذا استقبلَ الصیفُ الربیعَ و اعشبَتْ
شماریخ من اروند شُمَّ قِنَانها
و هاج علیهم بالعراق و أرْضه
هواجرُ یشْوی اهلها لَهبَانُها
سقِتْکَ ذُری أروند من سَیح ذاِئبٍ
من الثلج أنهاراً عِذاباً رعانُها
تَری الماءَ مُسْتناً علی ظهر صخره
ینابیعَ یُزهی حسْنَها و استنانها
کأنَ بها شوْباً من الجنه التی
تفیضُ علی سکانها حیوانُها
علی روضه یشفی المحِبّ جنانها
فیاساقِی الکاس اسقیانی مدامَهً
مکلَّلَه بالنّور تحکی مضاحکاً
شقائقها فی غایه الحُسن بانُها
کانّ عروسَ الحی بین خلالها
قلائدُ یاقوتٍ زَهاها اقترانُها
تهاویلُ من حُمْرٍ و صُفَرٍ کأنها
ثَنایا العذَارَی ضاحکا اُقحوَانُها.
و اشعار مردم همدان در وصف اروند و متنزهات آن بسیار است و بدین قدر اکتفا شد. (معجم البلدان).
فارقت اروند لاطابت مراتعها
بعد کما لم یطب لی بعدها جبل...
هبنی اطلعت علی اروند ثانیهً
هل للشباب الذی ضیعته بدل.
اروند بر وزن و معنی الوند است و آن کوهی باشد در نواحی همدان گویند شخصی در آن کوه آسوده است که نام او اروند بوده و آن را بنام او خوانند. (برهان). کوهی است در عراق عجم در جهت جنوبی شهر همدان. (قاموس الاعلام ترکی) : و مطبخ او [ شیرویه ] در ناحیت اسدآباد بود، و اکنون دیهی است آنرا صبخ [ ظ: مطبخ ] خوانند، وبتابستان بیشتری بر کوه اروند همدان و آن نواحی آنجا که دکان خسرو خوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 81).
صدای ناله خصمت ز کوه این آمد
پس ای درشت گرانجان سرود چون اروند؟
اثیرالدین اخسیکتی (از جهانگیری و شعوری).
شراری جهد زآتش نعل اسبش
که حرّاقش اروند و ثهلان نماید.خاقانی.
و رجوع بهمان کتاب ص 133 و 522 شود. نام این کوه در پهلوی (هم در زند - تفسیر اوستا - و هم در کتب دیگر پهلوی ) بهمان صورت «اروند» یاد شده و در اوستا ائورونت(3) آمده که لغهً به معنی تند و تیز و دلیر و پهلوانست. (یشتها تألیف پورداود ج2 ص327). و بمناسبت شکوه و بزرگی کوه همدان را اروند نام نهاده اند. (یشتها ج 1 ص 225). و رجوع به الوند شود.
(1) - مؤلف قاموس الاعلام ترکی اروند را معرب الوند دانسته است.
(2) - العقَّان؛ بقیه اللبن فی الضرع. (معجم البلدان).
(3) - Aurvant.