لابل
[بَ] (ع ق مرکب) (از: لا + بل) گاه قبل بل، لا زیاده کنند و این «لا» بعد ایجاب برای تأکید اضراب است :
وجهک البدر لابلِ الشمس لولم
یقض للشمس کسفه و اُفول.
ای میوهء دل من لابل دل
ای آرزوی جانم لابل جان.فرخی.
ای اختیار کردهء سلطان روزگار
لابل که اختیار خداوند ذوالمنن.
فرخی.
یک هفته زمان باید لابل که دو سه هفته
تا دور توان کردن زو سختی و دشواری.
منوچهری.
با چنین پیران لابل که جوانان چنین
زود باشد که شود عقد خراسان تنظیم.
ابوحنیفهء اسکافی (از تاریخ بیهقی).
لابل امام فاطمی
نجل نبی و اهل عبا.ناصرخسرو.
و هر هفت (یعنی یَتّوعاتِ سبعه) بد است و خوردن آن خطر است لابل زهر است. (ذخیرهء خوارزمشاهی). و شاخهاء بسیار زده و به شبکه اندر آمده است لابل که شبکه از شاخ او تمام شده است. (ذخیرهء خوارزمشاهی). و استفراغ اندر این وقت بی منفعت باشد لابل که با مضرت بود. (ذخیرهء خوارزمشاهی). و بعد نفی برای تأکید ماقبل :
و ما هجرتک لابل زادنی شغفا
هجرٌ و بعد تراخِ لاالی اَجل.
مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان لابل چراغ تابان بود.رودکی.
نیست مردم ناصبی نزدیک من لابل خر است
طبع او خروار هست و صورتش خروار نیست.
ناصرخسرو.
وجهک البدر لابلِ الشمس لولم
یقض للشمس کسفه و اُفول.
ای میوهء دل من لابل دل
ای آرزوی جانم لابل جان.فرخی.
ای اختیار کردهء سلطان روزگار
لابل که اختیار خداوند ذوالمنن.
فرخی.
یک هفته زمان باید لابل که دو سه هفته
تا دور توان کردن زو سختی و دشواری.
منوچهری.
با چنین پیران لابل که جوانان چنین
زود باشد که شود عقد خراسان تنظیم.
ابوحنیفهء اسکافی (از تاریخ بیهقی).
لابل امام فاطمی
نجل نبی و اهل عبا.ناصرخسرو.
و هر هفت (یعنی یَتّوعاتِ سبعه) بد است و خوردن آن خطر است لابل زهر است. (ذخیرهء خوارزمشاهی). و شاخهاء بسیار زده و به شبکه اندر آمده است لابل که شبکه از شاخ او تمام شده است. (ذخیرهء خوارزمشاهی). و استفراغ اندر این وقت بی منفعت باشد لابل که با مضرت بود. (ذخیرهء خوارزمشاهی). و بعد نفی برای تأکید ماقبل :
و ما هجرتک لابل زادنی شغفا
هجرٌ و بعد تراخِ لاالی اَجل.
مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان لابل چراغ تابان بود.رودکی.
نیست مردم ناصبی نزدیک من لابل خر است
طبع او خروار هست و صورتش خروار نیست.
ناصرخسرو.