گوی
(اِ) گه. گوه. فضلهء آدمی و دیگر جانوران :
ز جغد و بوم به دیدار شومتر صد بار
ولی به طعمه(1) و خیتال(2) جخج(3) گوی همای.
سوزنی.
(1) - طعمه (بفتح اول و سوم)، به معنی مأکل. روش خورش. روزی گاه... (از اقرب الموارد).
(2) - خیتال، به معنی مزاج طبیعت. (برهان).
(3) - جخج (به فتح اول)، به معنی جانوری که سرگین خود را خورد. (برهان).
ز جغد و بوم به دیدار شومتر صد بار
ولی به طعمه(1) و خیتال(2) جخج(3) گوی همای.
سوزنی.
(1) - طعمه (بفتح اول و سوم)، به معنی مأکل. روش خورش. روزی گاه... (از اقرب الموارد).
(2) - خیتال، به معنی مزاج طبیعت. (برهان).
(3) - جخج (به فتح اول)، به معنی جانوری که سرگین خود را خورد. (برهان).