ارمنستان

معنی ارمنستان
[اَ مَ نِ] (اِخ)(1) ارمن. ارمنیه. ارمینیه. (دمشقی). ناحیه ای در آسیای غربی که از جانب شمال به گرجستان و از مشرق به بحر خزر و از جنوب به درّهء علیای دجله و از مغرب به درّهء فرات غربی یا قره سو محدود است. این ناحیت اکنون در تصرف سه دولت روس و ترکیه و ایران است.
جغرافیای طبیعی: ارمنستان بین فلاتهای مرتفع آسیای صغیر و ایران بمنزلهء رابط طبیعی است. ارتفاع متوسط آن از 1500 گز کمتر نیست. اراضی این ناحیه را سلسله های جبالی که یکدیگر را قطع کنند و رصیف های سنگی و نجدها تشکیل می دهد، ارتفاع آرارات به 5172 گز و ارتفاع الاگوئز به 4095 گز بالغ است. در قسمتهای فرورفته دریاچه های بزرگ قرار دارند مانند دریاچهء وان، ژک چای یا سونگ و غیره. وضع اقلیمی ارمنستان با آنکه در عرض ایتالیای جنوبی است، بعلت ارتفاع و وقوع آن بین سرزمینهای مختلف، سخت و شدید است. بمناسبت ارتفاع و جهت وزش بادهائی که از مشرق و جنوب آیند، خاک ارمنستان حاصلخیز است.
جغرافیای اقتصادی: درّه های وسیع اریوان و سواحل دریاچه ها حاصلخیزند و غلات، درختان میوه دار و مو بسیار است، در بعضی اراضی مانند اریوان پنبه بعمل آرند. در فلات ها تربیت اغنام بخصوص و صنایع فلاحتی رایج است. معادن آن کمتر مکشوف و شناخته شده و صنعت چندان پیشرفت نکرده است و معهذا بعلت اهمیت باید از جوهر نمک و پیلهء ابریشم نام برد. در ارمنستان اسلحهء نیک سازند و پارچه ها بافند. بعضی شهرها مانند اریوان اهمیت تجاری دارند. متأسفانه طرق ارتباطیهء این ناحیت معدود است.
جغرافیای سیاسی: سرحدات ارمنستان بین روسیه و ترکیه بنابر معاهدهء برلین (ژوئیهء 1878 م.) و بین روسیه و ایران بر طبق معاهدهء ترکمن چای (1828 م. / 1243 ه . ق.) و بین ترکیه و ایران بموجب معاهدهء 1856 تثبیت شد. ترکان با وجود درازدستی های متوالی روس بخش بزرگی از این ناحیت را در تسلط خود نگاه داشته اند و آن شامل حوزهء دریاچهء وان و دره های علیای چروک و ارس است. و سکنهء ارمنی آن 480700 تن و تابع کلیسای کاتولیک باشند و مقر اسقف اعظم در ارمنستان روس، در اچمیادزه بوده ارمنستان روس بین چروک و کروارس واقع شده و شامل ایالات اریوان و الیزابت پل است.
تاریخ: ارمنیان هندواروپائی و بعقیدهء بعضی آریائی ایرانی هستند. ابتدا از راه بوسفور تراکیه (بوغاز استانبول) از اروپا به آسیای صغیر گذشته اند. این قوم در فریگیه (فریژی) متمرکز شد و با فریگیان (که با هم بدان سرزمین آمده بودند) مدتی در آسیای صغیر زیستند، بعد با هیت ها آمیزش و اختلاط یافتند و بعض آثار هیتی در میان آنان باقی است، از جمله تصور میکنند که «هایگ» یعنی اسمی که ارامنه خود را بدان مینامند از آثار هیتی است. در اوایل مائهء ششم ق. م. ارامنه از کاپادوکیه بطرف مملکت آرارات، یا چنانکه در کتیبه های آسوری ذکر شده، به اوراردو رفتند و دولت وان یا آرارات را منقرض ساخته بر مردمان بومی، یعنی آلارودیان استیلا یافته در این مملکت برقرارشدند. ارمنیان خود را هایگ(2) (مفرد آن: هایی(3)) و مملکت خویش را هایسدان(4)یعنی مکان و ناحیت هایگ ها نامند. کلمهء «ارمن» از کلمهء عبری «اَرَم» آمده است.
عهد مادی: ارمنستان اولیه در کتیبه های میخی موسوم به اورارتو(5) (ارارات) است. این ناحیت اغلب در معرض تسلط سلاطین نینوا قرار می گرفت و آنگاه که مادها و بابلیان نینوا را خراب کردند (606 ق. م.)، هووخشتر (کیاکزارسس) بسهولت ارمنستان را که موقتاً مستقل شده بود، تسخیر کرد. بدین معنی که در لشکرکشی شهریار مزبور بجنگ لیدیه (لودیا) یا پس از صلح او با آلیات پادشاه لیدیه، ارمنستان جزء دولت ماد گردید. رجوع به ایران باستان صص 197 - 199 شود.
عهد هخامنشی: پس از سلسلهء ماد نوبت به پادشاهان هخامنشی (پارس) رسید. در زمان کوروش بزرگ ارمنستان جزء دولت هخامنشی شد. داریوش اول در کتیبه های بیستون و تخت جمشید و نقش رستم ارمنستان را ارمینا نامیده و آنرا یکی از ممالک جزء دولت خود شمرده است. در بدو سلطنت داریوش اول، ارمنستان یکی از ممالکی بود که شورید و بعد از جنگهای بسیار تابع شد. (ایران باستان صص 533 - 542). پس از این شورش، دیگر دیده نمیشود که ارامنه بر دولت هخامنشی قیام کرده باشند. آنان باجشان را می پردازند و در موقع حاجت لشکر میفرستند. بنابراین باید گفت که ارامنه از دولت هخامنشی راضی بودند زیرا حتی در مواردی که بواسطهء ضعف مرکز (مثلاً در زمان اردشیر دوم) ایالات غربی ایران در آسیای صغیر و قبرس و مصر استقلال طلبی نشان میدادند، ارمنستان ساکت بود. جهت آن معلوم است، ارامنه از حیث نژاد و اخلاق و عادات، تفاوت های اساسی با ایرانیان نداشتند و بنابراین جهتی برای انفکاک وجود نداشت. عهد اسکندر و جانشینان او: احوال ارمنستان چنین بود تا اسکندر به آسیا آمد، ولی به ارمنستان نرفت. بعد از اسکندر جانشینان او ارمنستان را جزء امپراطوری اسکندر میدانستند. پس از آن وقتی که دولت اسکندر رسماً تقسیم شد، ارمنستان بسهم سلکوس اول نیکاتور افتاد و در اینجا وُلاتی از جانب سلوکیان حکومت کردند، این احوال باقی بود تا آن که آن تیوخوس سوم با رومیان درافتاد و در ماگنزیا(6) شکست یافت. در این وقت ارمنیان از موقع استفاده کرده مستقل شدند، دو تن از ولاه ارمنستان بنام آرتاکسیاس (آرتاشس) و زاریادرس، ارمنستان را بین خود تقسیم کردند و ارمنستان بزرگ سهم آرتاکسیاس شد (223 - 190 ق. م.). حدود ارمنستان بزرگ در آن زمان چنین بود: از طرف شمال پنت و کُلخید (لازستان قرون بعد) و ایبری (گرجستان) و آلبانی (ارّان) و از سمت مشرق ماد و کوههای آذربایجان و از سمت جنوب آسور قدیم (موصل کنونی) و از سمت مغرب فرات، که ارمنستان بزرگ را از ارمنستان کوچک جدا میکرد. بعد، از نوشته های آپ پیان (کتاب سوریه ص117) چنین استنباط میشود که در سلطنت آن تیوخوس چهارم اپی فان، سلوکیان برای برگردانیدن ارمنستان با ارامنه جنگیده اند و این مملکت دوباره به تابعیت آنان درآمده (165 ق. م.).
عهد اشکانی: ارمنستان در این حال باقی بود تا مهرداد اول اشکانی ایالات غربی ایران، یعنی ماد و خوزستان و بابل را از دولت سلوکی منتزع کرد. در این وقت ارمنستان هم بر دولت سلوکی شوریده جدا گردید. در این زمان موافق منابع ارمنی شاهزاده ای واگارشک یا وال ارشک نام با حمایت مهرداد بر تخت ارمنستان نشست و هرچند در زیر نفوذ شاه پارت بود، با وجود این اجازه داشت مستقلاً ارمنستان را اداره کند. (ایران باستان صص 94 - 96). گویند که او 22 سال سلطنت کرد و در این زمان حدود ارمنستان از کوههای قفقاز تا نصیبین امتداد می یافت. (موسی خورنی، تاریخ ارمنستان کتاب 2، بند 3). بعد از او پسرش آرداشس بتخت نشست و ظن قوی میرود او همان کسی است که ژوستن او را ارتوآدیس توس(7) می نامد و معاصر مهرداد دوم (بزرگ) بود. آنگاه که مهرداد دوم به ارمنستان سپاه کشید، معلوم است که پادشاه آنجا اشکانی و از اقربای مهرداد بوده زیرا موافق روایتی که موسی خورنی از مارآپاس کاتی نا نقل میکند، وال ارشک برادر شاه اشکانی ایران بود. از کیفیات جنگ مزبور اطلاعی نداریم، زیرا ژوستن در این باب ساکت است و فقط گوید که مهرداد به اُرتوآدیست پادشاه ارمنستان حمله کرد (کتاب 42، بند 2) ولی سترابون گوید (کتاب 11، فصل 14، بند 15) که تیگران پادشاه ارمنستان، قبل از اینکه بتخت نشیند، گروگان ارامنه در نزد پارتیان بود و از این عبارت باید چنین استنباط کرد که اُرتوآدیست نخواسته مانند اسلافش از دولت پارت تمکین کند و کار بجنگ کشیده و بعد از شکست او و صلحی که بین پارت و ارمنستان برقرار گشته، برای اطمینان از تمکین ارمنستان در آتیه، تیگران مانند گروی در دربار اقامت گزیده است. جنگ مهرداد دوم با ارمنستان در حدود 120 ق. م. وقوع یافته. (ایران باستان صص 2269 - 2272). زمانی که کراسوس سردار روم با سپاهیان بسیار بسوی ممالک ارد اول (اشک سیزدهم) حمله آغاز کرد، ارته باذ پادشاه ارمنستان با شش هزار سوار وارد اردوی وی شد (سوریه) این سواران مستحفظین شخصی ارته باذ بودند و او وعده میداده هزار اسب جوشن دار و سی هزار پیاده که با مخارج او تجهیز شده اند، بدهد. وی به کراسوس نصیحت کرد که از طرف ارمنستان داخل مملکت پارت گردد و میگفت در این صفحات آذوقه وافر است و در اینجا بواسطهء کوهستانها با امنیت خاطر میتوانید حرکت کنید زیرا قوای پارتیان که سواره نظام است، در اینجاها آزادی عمل نخواهند داشت. کراسوس تشکر سردی از پادشاه ارمنستان کرده گفت من از بین النهرین خواهم گذشت، زیرا عدهء زیادی از رومیان شجاع را در آنجا گذاشته ام. پس از این جواب پادشاه ارمنستان برگشت. (کراسوس بند 23 از ایران باستان صص 2301 - 2302). پس از مرگ آرتاکسیاس، اُکتاویوس قیصر روم، تی بریوس را به ارمنستان فرستاد تا تیگران برادر شاه متوفی را بر تخت نشاند. (تاسیتوس، سالنامه ها، کتاب 2 بند 3). تیگران هم در 6 ق. م. درگذشت و ارامنه بی آنکه بدانند ارادهء قیصر چیست، پسر او را که در زمان پدر در اداره کردن مملکت شریک او بود، بر تخت نشانیدند. این اقدام به قیصر برخورد و او سپاهی به ارمنستان فرستاد و در نتیجه آرتاواسد نامی بر تخت نشست. (تاسیتوس، همانجا). چون نسب این شخص معلوم نبود و ارامنه به خانوادهء اشکانی علاقمند بودند، بر آنان این انتخاب خارجیان گران آمد و نخواستند برگزیدهء قیصر را پادشاه بدانند. در نتیجه شورش برپا شد و ارامنه آرتاواسد و طرفداران روم را از ارمنستان خارج کرده تیگران نام دیگری را بر تخت نشاندند. (دیوکاسیوس کتاب 55، بند 9). پس از آن معلوم بود که رومیان این توهین را تحمل نخواهند کرد و به ارمنستان لشکر خواهند کشید و دولت پارت هم ساکت نخواهد نشست. ارمنستان چون مملکتی کوچک و ضعیف بود، نمیتوانست در مقابل روم بایستد، این بود که ارامنه در این موقع از پارتیان استمداد کردند. کلیهً باید در نظر داشت که ارمنستان سیاست روشنی نداشت و نظر به پیش آمدها، بین دو دولت قوی، یعنی پارت و روم می گردید، ولی در این موقع صلاح خود را در استمداد از پارت دید و فرهاد هم نتوانست خود را بیطرف نگاه دارد، زیرا از زمان مهرداد دوم دولت پارت سیاست خود را بر این قرار داده بود که ارمنستان در منطقهء نفوذ ایران باشد. بنابراین فرهاد تصمیم گرفت که در مسئلهء ارمنستان دخالت کند، ولو اینکه روابطش با روم قطع گردد.
در این ایام فرهاد چهارم در سال 2 ق. م. درگذشت و اشک پانزدهم فرهادک (فرهاد پنجم) بجای او نشست و روابط دولتین ایران و روم کدر گشت و حال بدین منوال بود تا اگوست خواست به تهدیدات اکتفا نکرده بعملیات بپردازد. با این مقصود در سال یک ق. م. قیصر نوهء خود کایوس را بمشرق فرستاد، تا نفوذ روم را در ارمنستان برقرار کند، ولو اینکه اجرای این مستلزم جنگی با پارت باشد. در این موقع فرهادک در جزیره ای در فرات با کایوس ملاقات کرده قراری با او داد که به امضاء طرفین رسید. بر اثر آن هر یک از طرفین سپاه خود را از طرف دیگر رود احضار کرد و فقط فرهادک و کایوس با یک عدهء مساوی از ملتزمین خود شرایط عهد دوستی را مورد مشورت و مذاکره قرار دادند و فرهادک تعهد کرد که در امور ارمنستان دخالت نکند. پس از این عهد مودت، در ارمنستان اغتشاش روی داد و رومیان در ارمنستان دخالت کردند و کایوس نوهء اگوست در جنگ زخمی برداشته درگذشت، ولی فرهادک در این موقع حرکتی نکرد و بعهدی که با رومیان بسته بود، باوفا ماند. (ایران باستان صص 2384 - 2389). در زمان سلطنت اشک هیجدهم (اردوان سوم) تی بریوس قیصر روم، تیرداد برادرزادهء فرهاد را بسوریه روانه کرد و فَرسْمَن، پادشاه ایبری (گرجستان) را تحریک کرد که به متصرفات ایران حمله کند. در این وقت اردوان در مخاطره ای بزرگ واقع شد. در داخله توطئهء بر ضد او دوام داشت و از خارج از دو سمت از طرف سوریه و قفقاز مورد حمله بود. فرس من اعلام کرد که قصد او نشانیدن برادرش مهرداد بر تخت ارمنستان است. تاسیتوس گوید که تی بریوس این نقشه را به او پیشنهاد کرده بود. (سالنامه ها، کتاب 6، بند 32). بعد او، کسان و همراهان ارشک های ارمنستان را خریده از طریق خیانت آنان را بدست آورده نابود ساخت و با قشونی بسوی ارمنستان حرکت کرد و آنرا بی مقاومتی اشغال کرد. اردوان پسر خود اُرُد را مأمور کرد به ارمنستان رفته حقوق اشکانیان را بر این مملکت محفوظ دارد، ولی چون قوای فرس من بیش تر بود و او آشنائی کامل به احوال این مملکت داشت، اُرُد از جنگ در دشت نبرد احتراز کرد. چون قبایل محلی نیز به فرس من پیوسته بودند، ارد صلاح دید که جنگ را به تأخیر اندازد ولی در مقابل اصرار فرس من بجدال، مجبور گردید داخل جنگ شود و حال آنکه ضعیف بود، زیرا فقط سواره نظام داشت و فرس من علاوه بر سواره نظام پیاده نظامی از مردمان مختلف آراسته بود، با وجود این ممکن بود ارد فاتح گردد، ولی در جنگ تن بتن که او با دشمن خود کرد بزمین افتاد و همراهان او پنداشتند که کشته گردیده، قشون او فرار کرد بالنتیجه ارمنستان بکلی از دست اردوان خارج شد (35 م.). (ایران باستان صص 2401 - 2402). تاسی توس گوید (سالنامه ها، کتاب 12، بند 44) در سال اول سلطنت اشک بیست ودوم (بلاش اول) جنگی بین ارامنه و یهودیان روی داد که باعث حرکت رومیان و پارتیان هم گردید. در پارت بلاش سلطنت میکرد. در این زمان پادشاه ایبریان (گرجیان) فرس من بود و پادشاه ارامنه نظر بحمایت رومیان، مهرداد برادر فرس من بود. رادامیست(8) پسر فرس من، که دارای نامی شده بود، میخواست پدرش را از سلطنت گرجستان دور کند. فرس من که خود را در مخاطره میدید، خواست او را از این خیال منصرف کند بدو گفت که توجه خود را به ارمنستان معطوف کن و با حیله جای مهرداد را بگیر. رادامیست نزد مهرداد رفته چنان وانمود کرد که از پدر خود ناراضی است و نسبت به زن پدر کینه میورزد و از بدرفتاری آنان به مهرداد پناه برده. پادشاه ارمنستان او را با مهربانی پذیرفت و حتی وی را پسرخواندهء خود خواند. رادامیست در نهان توطئه ای بر ضد مهرداد ترتیب داد و ببهانهء آنکه با پدر آشتی کرده نزد فرس من برگشت و بدو گفت آنچه با حیله میتوان کرد من کرده ام، اکنون باقی کارها را با اسلحه باید انجام داد. فرس من بهانه ای تراشید و قوه ای بپسر داد و او ناگهان بر مهرداد تاخته او را از جلگه ها راند و تا قلعهء گرنه آس(9) تعقیب کرد. رادامیست چند بار به قلعه یورش برد و چون موفق نشد به محاصرهء آن پرداخت و بالاخره مهرداد مجبور گردید که داخل مذاکره برای عقد عهدی بشود و از قلعه بیرون آید و رادامیست با حیله مهرداد را گرفته مغلول و سپس بخبه او را بکشت و زن و اطفال او را نابود ساخت. (تاسیتوس، سالنامه ها، کتاب 12، بند 44). رادامیست بتقویت پدر پادشاه ارمنستان گردید ولی عدهء بسیار از ارامنه برضد او بودند. در این احوال بلاش اول صاحب تاج و تخت دولت پارت گردید و متوجه ارمنستان شد و در همان سال جلوس خود بتخت (51 م.) لشکر به ارمنستان کشید. (سالنامه ها، کتاب 12، بند 50). در ابتدا سپاهیان او قشون مخاصم را تار و مار کرد و در نتیجه آرتاکساتا پایتخت ارمنستان و تیگران و ثرتا دروازه ها را بروی بلاش گشودند و تمامی مملکت سر اطاعت پیش آورد و تیرداد پادشاه آن گردید ولی این احوال چند ماهی بیش دوام نیافت و بر اثر مرضی ساری در نتیجهء سرمای زمستان و فقدان آذوقه از عدهء سپاهیان پارتی ساخلو ارمنستان بسیار کاسته شد. در نتیجه بلاش فتوحات خود را رها کرده، از ارمنستان خارج شد و رادامیست بدانجا بازگشت ولی ارامنه که از او نفرت داشتند به قصر حمله برده آنرا محاصره کردند (سالنامه ها، کتاب 12، بند 50) و رادامیست و زنوبی(10) زن او که آبستن بود بر اسب های تندرو نشسته فرار کردند. وقایع بعد روشن نیست. راولین سن گوید (ششمین دولت مشرق ص 264) که رادامیست بر دشمنان فایق آمد و سه سال با فراغت در ارمنستان سلطنت کرد، ولی از بیان تاسیتوس صراحهً برمی آید که رادامیست نتوانست در مقابل پارتیان در ارمنستان پای فشارد و چند بار فرار کرد. بنابراین طبیعی است که تصور کنیم که تیرداد در این زمان در ارمنستان فائق آمده و مانند دست نشاندهء بلاش در آنجا سلطنت کرده است. نرون قیصر روم اعتنائی به پیش آمدهای ارمنستان نداشت ولی در میان مستشاران او اشخاصی بودند که کارهای بلاش را در آن مملکت توهینی بزرگ برای روم میدانستند چه بلاش برادر خود را بر تخت ارمنستان نشاند، بی آنکه گفتگوئی با روم کند یا سفیری بدانجا فرستد. از این پس معلوم است که ارمنستان منحصراً در منطقهء نفوذ دولت اشکانی بود و رومیان در این زمان به اقداماتی دست زدند و به ارمنستان حمله بردند و بقول تاسیتوس (بند 40) آرتاکساتا را تسخیر کردند و رومیان شهر را آتش زدند و بعد آنرا از بیخ و بن برافکندند. (ایران باستان صص 2425 - 2440). شاخهء دوم سلسلهء اشکانیان را، که در جنوب ارمنستان و نیز در بعض قسمتهای بین النهرین و آسور حکمرانی داشتند (نه در ارمنستان بزرگ) سنْمارتَنْ چنین میدانست (قطعه ای از تاریخ اشکانیان ج 2)(11):
1 - اَرشام یا اَردشام پسر آرتاشس دوم و برادر تیگران اول (او را ماآنوسافلول نیز نامیده اند). 38 ق. م. 2 - مانو پسر ارشام یا پسر سافِلول 9 یا 8 ق. م. 3 - آبگارسیاه (اوشاما) پسر دیگر ماآنوسافلول (این شخص در 35 یا 36 م. فوت کرد) 3 یا 2 ق. م. 4 - سندروگ پسر یکی از خواهرهای آبگارسیاه 50 یا 51 م. 5 - اِرُوان (اِروآن) 68 م. بعد از مرگ تیرداد اول، برادر بلاش شاه ایران، او را پادشاه ارمنستان دانسته اند. 6 - آرتاشِس سوم پسر سَندروگ 88 م. مورخین یونانی او را اِگردارس یا آکسی دارس نامیده اند. مدت سلطنت تا 129 م. سَن مارتَن در کتابش موسوم به تاریخ اشکانیان در اینجا توقف کرده، ولی در یادداشتهایش راجع بسلسلهء اشکانیان ارمنستان چنین مینویسد: 1 - آرتاوازد چهارم پسر آرتاشِس سوم 120 م. 2 - دیران اول برادر آرتاوازد چهارم 121 م. 3 - تیگران چهارم برادر دیران اول 142 م. لوثیوس وِروس(12) قیصر روم او را از تخت محروم ساخت، و تاج را به سوهِم(13)، که از شاخهء دیگر سلسلهء اشکانی بود داد. 4 - واگارش (بلاش) پسر تیگران چهارم 178 م. 5 - کُسرواِس (خسرو) اول کبیر پسر بلاش 198 م. 6 - اردشیر ساسانی شاه پارس 232 م. در این زمان از 232 تا 259 م. سلطنت ارمنستان با اردشیر ساسانی و پسرش شاپور اول بود. 7 - تیرداد دوم پسر خسرو کبیر، فوت در 313 یا 314 م. 8 - ابتدای فترت 314م. سندروگ اشکانی و پاکُر (پاگر) از خانوادهء آردزوریان تاج و تخت را غصب میکنند، اولی در شمال ارمنستان و دومی در جنوب آن. 9 - خسرو دوم پسر تیرداد دوم ملقب به کوچک 316 م. 10 - دیران دوم پسر خسرو دوم 325 م. 11 - ارشک سوم دیران 341 م. 12 - باب پسر ارشک (آمّیَن مارْسِلَّنْ او را پارا نامیده) 370 م. 13 - ورَزَدات پسر آنوب(14) برادر ارشک سوم 377 م. 14 - ارشک چهارم و وال ارشک (واگارشک) دوم هر دو پسران باب 382 م. 15 - ارشک چهارم تنها 383 م. تقسیم ارمنستان بین پارسیها و رومیها 387 م. 16 - ارشک چهارم از طرف قیصر قسطنطنیه سلطنت میکند و شاهپور سوم شاه پارس سلطنت قسمت خود را به خسرو سوم، که از شاخهء دیگر اشکانیان است میدهد. فوت ارشک چهارم 389 م. 17 - پس از فوت او قیصر بیزانس ارمنستان بیزانس را به کازاوون(15) پسر سپانتازاد(16) از خانوادهء کامساراکان(17) که از اشکانیان ایران بود، میدهد. بعد چیزی نمیگذرد که این سردار تابع خسرو سوم میگردد و او باجگذار دولت بیزانس. این رفتار باعث خشم بهرام چهارم ساسانی گردیده خسرو را از سلطنت معزول و در قلعهء فراموشی محبوس داشت. 18 - بعد بهرام شاهپور (ورهام شابوه) برادر خسرو سوم از طرف ایران بسلطنت ارمنستان ایران منصوب گردید 392 م. 19 - خسرو سوم بعد از مرگ برادرش بهرام شاپوه از نو به امر یزدگرد اول بسلطنت رسید 414 م. 20 - شاهپور پسر یزدگرد اول بر تخت نشست 415 م. سال فترت 419 م. بود. 21 - آرتاکِسِس پسر بهرام شاهپور را (که بعدها اردشیر نام داشت) شاه ایران بهرام پنجم ساسانی بر تخت نشاند 422 م. در سال 428 م. او از سلطنت افتاد و ارمنستان مانند ایالتی به ایران ضمیمه شد. (ایران باستان صص 2635 - 2638).
در زمان ساسانیان: اردشیر بابکان، پس از تسخیر کشور ماد و شهر همدان به آذربایجان و ارمنستان حمله برد و اگرچه در آغاز موفق بفتح نشد ولی گویا بعد این دو کشور را بتصرف آورده است. در آغاز تسلط ساسانیان پادشاهان اشکانی ارمنستان خراجگزار شاهنشاه شدند و مرزبانان ارمنستان و گرجستان در آن زمان لقب بیذخش (بدیشخ)(18) را کمافی السابق نگاه داشتند و در سنهء 430 م. ارمنستان یکی از ایالات دولت شاهنشاهی ایران شد و حکومت آنرا به یک مرزبان محول کردند. در جنگی که بین نرسی پادشاه ساسانی و رومیان روی داد، نرسی را بخت یاری نکرد. تیردت (تیرداد) پادشاه ارمنستان که سلطنت خود را از قیصر روم میدانست، خلع شد لکن گالریوس فرماندهی لشکر روم را بعهده گرفت و نرسی را مغلوب کرد و نرسی مجبور شد پنج ولایت از ارمنستان صغیر را به روم واگذار کند و تیردت مجدداً بر ارمنستان تسلط یافت. در زمان شاهپور دوم، منازعات داخلی ارمنستان، بهانه بدست شاهپور داد تا جنگ را تجدید کند به این امید که شاید آنچه نرسی از دست داده مجدداً بکف آورد. شاهپور به آسانی ارمنستان را گرفت. در زمان خسرو دوم (پرویز)، هرقل (هراکلیوس) امپراطور روم موفق شد از پیشرفت سپاهیان فاتح ایران بفرماندهی شهروراز که بلاد عظیمهء شامات و بیت المقدس را تسخیر کرده بمحاصرهء قسطنطنیه پرداخته بود، جلوگیری کند و افواج شاهنشاه را بازپس راند و آسیای صغیر و ارمنستان را فتح کند. (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمهء رشید یاسمی. فهرست).
نویسندگان ملی ارمنی که به تاریخ توجهی نداشته اند، پنداشته اند که نخستین سلسله ای که در آنجا سلطنت کرده توسط هایگ(19) پسر نوح تأسیس شده است ولی باید دانست که فهرست نامهای پادشاهان هایگی ارزش تاریخی ندارد. سلسلهء پادشاهان ارشاگونیک(20) (یا اشکانی ارمنستان) را وغارشگ(21) یا وال ارشک(22)، برادر پادشاه اشکانی، ارشک بزرگ (مائهء دوم ق. م.) تأسیس کرد. از این سلسله است: تیگران، که با لژیونهای رومی با افتخار جنگید، آبگار که الرّها را پایتخت خود قرار داد و در زمان او مسیحیت در ارمنستان تبلیغ و ترویج شد، تیرداد متوفی به سال 314 م. معاصر و صدیق گرگوار منور. در زمان این سلسله، ارمنستان تا حدی مقتدر شد و مملکتی با تشکیلات لازم به وجود آمد. سرزمین ارمنستان از لحاظ اداری به پانزده ایالت تقسیم می شد و هر ایالت به نواحی جزء منقسم میگردید: 1 - ارمنستان علیا، که شهر عمدهء آن گارین(23)(ارزروم) است. 2 - دائیک(24). 3 - کوکارک(25). 4 - اودی(26). 5 - ارمنستان چهارم. 6 - دوروپران(27). 7 - اراراد(28) که شامل آنی(29)پایتخت، توین(30)، ارماویر(31) بود. 8 - وسپورگان(32) که شامل نخجوان، وان یا شمیرامگرد(33)، و اغ ثامار(34) بود. 9 - سیونیگ(35). 10 - ارتسخ(36). 11 - پائی داگران(37). 12 - اغتسنیگ(38) شامل الرّها (ادس)، مدزپین (نصیبین) و تیگرانکرد(39). 13 - مُگک(40). 14 - گرتائیک(41). 15 - ارمنستان ایران. سلسلهء ارشاگونیک428 م. منقرض شد. ارمنستان اغلب مورد منازعهء شاهان ایران و امپراطوران روم بود و مدتی دراز در تحت تسلط ایرانیان بوده است و شاهنشاهان از جانب خود مرزبانانی به ارمنستان می فرستادند و چون ارمنیان به آیین مسیحی گرویدند اختلافی بین زرتشتیان و مسیحیان ایجاد شد و جنگهای مذهبی درپیوست.
عهد اسلامی: دیری نکشید که مسلمین آنجا را تسخیر کردند (مائهء هفتم میلادی). و در این زمان خلفاء جانشین ساسانیان شدند و حکام آنان در ارمنستان حکومت کردند. قسطنطین حکومت ارمنستان را به شاهزاده هامازاسپ داد اما تسلط دولت بیزانس دیری نکشید و معاویه چون بخلافت رسید، در مکتوبی ملت ارمنستان را دعوت کرد تا مجدداً به تبعیت عرب درآیند و باج بپردازند و شاهزادگان ارمنی جرأت مخالفت نکردند اعضای خاندانهای مشهور (مانند مامی کونان و بغراتیان)، بر طبق منابع ارمنی، در زمان خلافت نخستین خلفای اموی حکومت ارمنستان را در عهده داشتند و این حال تا زمان عبدالملک باقی بود. برخلاف مورخین اسلامی که مینویسند از زمان فتح ارمنستان بدست مسلمین حکام مسلمان آنجا ولایت داشتند. اولین قرن تسلط عرب بر ارمنستان، علاوه بر جنگهای موحش، تاریخ محو شدن ملیت و ادبیات ارمن است. اما قدرت مسلمانان در زمان خلفای اموی و حتی عباسی نیز نتوانست بنحوی استوار در آن مملکت ریشه بدواند و از این رو اغتشاشات و عصیانها روی داد و بزرگترین آنها در عهد المتوکل خلیفهء عباسی وقوع یافت. خلیفه بزرگترین سردار ترک خود موسوم به بغا را با سپاهی گران بدانجا فرستاد و او پس از جنگهای خونین در سال 237 - 238 ه . ق. عاصیان را سرکوب کرد و نجبای ارمن را به اسارت آورد. آنگاه که متوکل با دولت بیزانس در نزاع بود اسرای ارمن را آزاد کرد و آشت (بعربی: آشوت) بغراتی را که خدماتی کرده بود بعنوان نخستین امیر ارمنستانی شناخت (247 ه . ق.). آشت(42) در مدت 25 سال حکومت خود علاقهء رعایای خود و امرای محلی را جلب کرد تا بدانجا که بر اثر تقاضای امرای مزبور المعتمد خلیفه بدو عنوان «شاه» داد و همچنین امپراطور بیزانس او را بدین سمت شناخت و معاهده ای با او منعقد کرد. روابط آشوت با خلیفه هیچگاه مقطوع نشد و وی همواره حتی پس از اختیار عنوان سلطنت مرتباً باج را میپرداخت. پس از مرگ آشوت (277) پسر ارشد وی سمبات اول (سمباط در منابع عربی) که مردی شجاع بود به سلطنت رسید ولی او نتوانست دشمنان خارجی خود (شیبانیان و ساجدان) را بجای خود نشاند و در جنگ با شیبانیان شکست خورد و کمی بعد بر اثر دخالت المعتمد (285) حکومت شیبانیان به پایان رسید و مجدداً ارمنستان را از تسلط مهاجمین رهائی بخشید. سمباد میدید که حاکم آذربایجان، از نژاد ساجدیهء ترک موسوم به افشین دائماً بطرف مغرب و شمال نفوذ خود را بسط میدهد و ارمنستان را تهدید میکند و پس از مرگ افشین (288) برادر محتال او، یوسف جانشین وی شد و بالنتیجه وضع سمباد سخت تر گردید. یوسف صلاح دید که خاندان ارزرونان را، که از زمان آشوت اول، قویترین خاندان ارمنستان در مقابل بغراتیان بود تقویت کند و حتی در 909 م. برئیس آن خاندان گاژیک، رئیس وسپورگان، تاج شاهی داد و سپس المقتدر خلیفه این عنوان او را تجدید کرد (306 ه . ق. / 919 م.). پس از سال 910 م. یوسف ارمنستان را مسخر و سمبات را که از امرای ارمنستان جدا مانده بود در قلعهء کاپوات محاصره کرد و سمباد تسلیم شد. سپس هرج و مرج در ارمنستان حکمفرما گردید. پسر وی آشوت دوم ملقب به «آهنین» (915 - 928 م.) بیاری دولت بیزانس پیروزمند شد و با کمک پادشاه ایبری (گرجستان) و ابخاز مملکت خود را از سپاهیان عرب تصفیه کرد. وی با یونانیان متحد گردید و خاندان بغراتیه را به اوج قدرت رسانید. عنوان افتخاری شاهنشاه از طرف المقتدر خلیفه در سال 922 م. بدو اعطاء شد و او را حاکم بر وسپورگان، ایبری و ابخاز شناختند. آشوت دوم و جانشینان وی از این پس بکلی از منطقهء نفوذ مسلمانان خارج شدند و بر قسمت اعظم ارمنستان مرکزی و شمالی حکومت کردند. در ارمنستان جنوبی، خاندان ارزرونیه، تقریباً مستقل بودند و عنوان شاه داشتند ولی قلمرو حکومت آنان بسیار کمتر از بغراتیه و شامل وسپورگان بود و وان پایتخت ایشان محسوب میشد. در جنب این دو حکومت، عده ای از حکومت نشین های جزء نیز وجود داشت. آشوت سوم (952 - 977م.) قلعهء کوچک آنی(43) را پایتخت قرار داد. او و جانشین وی سمبات دوم ابنیهء بسیار در آنجا ساختند چنانکه آنی را مروارید شرق نامیدند. سمبات دوم (917 - 989م.) و برادر او گاژیک اول (900 - 1020م.) با قدرت و سعادت سلطنت کردند، ولی بر اثر اغتشاشاتی که ایجاد شد بازیل دوم امپراطور بیزانس (976 - 1026م.) موقع را غنیمت شمرد و خواست قدرت ازدست رفتهء روم را در مشرق تجدید کند و بر ارمنستان مسلط گردید. سِنخرین، آخرین فرد خاندان ارزرونیه مملکت خود (وسپورگان) را از ترس حملهء ترکان بدولت بیزانس تسلیم کرد (1020) و همچنین امرای مسلمان شهرهای حوالی دریاچهء وان (دیاربکر، منازگرد، اخلاط، ارجیش) تبعیت امپراتور بیزانس را پذیرفتند بقسمی که مستملکات بغراتیه از هر طرف به قلمرو دولت روم شرقی محاط گردید. در این زمان بین یوحنا (یوحانس) و آشوت چهارم بر سر حکومت ارمنستان رقابت بود و آشوت بکمک بیزانس بر رقیب فائق آمد. پس از مرگ آشوت (1040م.) امپراطور میشل چهارم خواست ارمنستان را کاملاً ضمیمهء امپراطوری سازد و سپاهی به محاصرهء آنی فرستاد ولی واقعهء پافلاگونیان (1041) او را مجبور به عقب نشینی کرد. گاژیک دوم (1042 - 1045) که هفده ساله بود بسلطنت رسید ولی قسطنطین نهم بمحض جلوس بر اریکهء امپراطوری آنی را محاصره کرد و بسلطنت بغراتیه خاتمه داد و در عوض اراضی وسیعی در کاپادوکیه به گاژیک دوم دادند. سلجوقیان چندین بار بسرحدات بیزانس حمله کردند ولی بر اثر استحکامات عالیه که به امر بازیل برپا شده بود و نیز شجاعت سپاهیان ماهر او، پیشرفتی نکردند. الپ ارسلان به دولت سلجوقی نیروئی بخشید و در سال 456 ه . ق./ 1064 م. از ری حرکت کرد آلبانی و ایبری را تسخیر و همهء نواحی ارمنستان شرقی مانند نخجوان، قارص (که در آنجا هنوز شعبه ای از بغراتیه حکومت داشت) و آنی پایتخت آن را تسخیر کرد. امپراطوران روم شرقی در طی قرن یازدهم میلادی بر قسمت بزرگی از ارمنستان تسلط یافتند اما سلاجقه آنانرا طرد کردند. پس از سقوط آنی و بالنتیجه از دست رفتن استقلال ملی، ملل ارمنی از مقابل مهاجمین فرار کرده به گردنهء توروس پناه بردند و سپس به کیلیکیه رفتند. در مقابل ارمنستان خاص (مشهور به ارمنستان کبیر)، کیلیکیه بنام ارمنستان صغیر نامیده شد و بشکل قلمرو تابع امپراطور آلمان درآمد (1198م.) و سه سلسله متوالیاً در این کشور حکومت کردند: روپنیان(44)، هثومیان(45)، لوزیگنان(46). ارمنستان صغیر دارای تشکیلاتی مشابه تشکیلات سوریه در عهد صلیبیون گردید. در زمان ممالیک مصر این مملکت خراب شد و پس بعلت وضع جغرافیائی خود از لحاظ تجارت پیشرفت بسیار کرد. آخرین پادشاه ارمنستان صغیر لئون ششم در فرانسه (که بدانجا میهمان و پناهندهء شارل ششم بود) درگذشت (1393م.) و در سَن دُنی مدفون گردید و حقوق او به لوزیگنان قبرس منتقل شد. اما ارمنستان کبیر، نخست از طرف سلجوقیان و سپس مغول آنگاه عثمانیان مورد تاخت و تاز و تخریب قرار گرفت. بخش شرقی آن در مائهء هفدهم میلادی به ایران ضمیمه گردید. بزودی دولت روسیه که گرجستان را به سال 1802 م. تصرف کرده بود، بسوی ارمنستان آغاز پیشرفت کرد. معاهدهء اندرینوپل (1828) و محاربات 1853 - 1855 و 1877 م. بنفع روسیه خاتمه یافت و مملکت ارمنستان امروزه بین ترکیه و روسیه و ایران منقسم گردیده است.
دین ارمنیان.
دین قدیم: دین قدیم ارمنی مانند شئون دیگر تمدن آن از قبیل: زبان، عادات و رسوم، طرز حکومت و دیگر چیزها از تمدن ایران متأثر است و نفوذ ایران در آن کاملاً آشکار است. دین قدیم ارمنی را میتوان به دو دورهء متمایز تقسیم کرد: 1 - دورهء قبل از نفوذ ایران و تمدن ایرانی. 2 - دوره ای که تمدن ایران در آن نفوذ کرد.
1 - دورهء اول را میتوان دورهء طبیعی نامید یعنی دوره ای که قوا و موجودات طبیعی مورد پرستش مردم بوده اند. از آثاری که از این دوره در ایالت گارنی(47) برجای مانده، مجسمه هائی است بشکل ماهی، از اژدهاهائی که در آن روزگاران مورد پرستش ارامنه بوده اند. همچنین بموجب روایات و سنن مذهبی جنگل «سوسیاتس»(48) (واقع در ایالت ایروان) را می پرستیدند و از جنبش و حرکت برگهای آن پیشگوئی میکردند و آنوشاوان(49) «انوشروان» نامی پسر کاردس(50)نگاهبان و متولی این جنگل بود. 2 - دورهء نفوذ ایران را میتوان دورهء اساطیری مذهب قدیم ارمنی نامید. مذهب قدیم ارمنی در این دوره شبیه مزدیسناست. ولی چنانکه ینسن(51)میگوید اگرچه در این دورهء اساطیری، خدایان دین ارمنی آرامازد(52)، آناهیت(53)، واهاگن(54)، تیر(55)، میهر(56)، و سپاندرمت(57) همگی ایرانی اند و تعریف و توصیفی که برای هر یک از آنها میشود درست همان است که برای خدایان ایرانی آمده، معهذا دین ارمنی در این دوره شکل مستقلی دارد: در دین قدیم ارمنی آرامازد خالق کل است و بهیچوجه خدائی مخالف او بنام اهریمن وجود ندارد و میتوان گفت در این قسمت هیچ تأثیری از دین مزدیسنا در بین نیست فقط در زبان ارمنی مارخارامانی(58) یادآور معنی اهریمن میباشد. در دین قدیم ارمنی پیغمبری مانند زردشت و کتابی مانند اوستا وجود ندارد. ولی انتظار موعودی سوشیانس(59) که مردم و گیتی را از بدیها نجات دهد در قصهء آرتاوازد(60)(داستانی غیرمذهبی) باقی مانده است. از رستاخیز و تن پسین هم تأثیر در دین ارمنی در این دوره دیده نمیشود. برای آشنائی به عقاید ارمنی ها راجع به آخرت در کتاب جمهوریت(61) تألیف افلاطون(62) اطلاعات خوبی مندرج است. در آنجا حکایت یک ارمنی وجود دارد که در جنگی کشته میشود و پس از ده روز او را میبرند که بر خرمنی از آتش افکنده بسوزانند، در این حال او دوباره زنده میشود و آنچه را که در آخرت دیده بود برای مردم حکایت میکند و این کاملاً شبیه است به قصهء ارتویراف مقدس که در پهلوی وجود دارد و نیز شبیه کمدی دیوین(63)میباشد.
خدایان و پرستش آنان:
1- در بین خدایان ارمنی اَرامازد(64) خدای بزرگ و خالق کل است و شبیه است به اهورامزدا یا هرمزد ایران. صفاتی که برای او آورده میشود بدین قرار است: شجاع، بزرگ، پدر همهء خدایان، آفرینندهء آسمان و زمین و بخشندهء فراوانی و حاصلخیزی. اگرچه خدای میهر(65) پسر اوست و الهه های آناهیت(66) و نانه(67)دخترهای او هستند ولی همگی این فرزندان بدون مادر از آرامازد متولد شده اند. بنابراین آرامازد کاملاً خدای بزرگ ایران، اهورامزدا را به یاد می آورد. گلتزر(68) عقیده دارد که خدای بزرگ واناتور(69) بوده و آرامازد خدای اجنبی است لکن کم کم واناتور فراموش شده و آرامازد جای آنرا گرفته است. واناتور لغتی ارمنی و از دو کلمه مرکب است: وان(70) = جا، و تور(71) = دهنده به معنی جای دهنده و پذیرائی کننده و مهمان دوست و مطابق است با کزنی اُس(72) یونانی. آرامازد را خدای نوروز نیز می نامیدند زیرا وقت پرستش او به نوروز می افتاد و نوروز را بزبان ارمنی ناواسارد(73)میگویند.
2- آناهیت(74) نزد ارمنی های قدیم فوق العاده اهمیت داشت و مورد پرستش آنان بود و مسلم است که پرستش آناهیت در دین قدیم ارمنی از دین زردشتی آمده، اگرچه ایرانیها بت نداشتند و بت پرست نبودند، ولی بقول هرودت: اردشیر باحافظه [ یادگیر ](75) (316 - 404 ق. م.) امر کرد که ایرانیها برای آناهیت مجسمه ای برپا کرده آنرا پرستش کنند. آناهیت در برابر ارتمیس(76) اساطیر یونانی است که الههء عفاف و پاکدامنی میباشد و این ادعا از کلمات تیردات(77) پادشاه ارمنستان بخوبی ثابت میشود: «بانوی بزرگ آناهیت که فر ملت ماست و رزاقی که مادر همه گونه خرد و هوش است و دختر آرامازد بزرگ و دلیر است(78)».
معابد مهم آناهیت در شهرهای یریتسا(79) و آرماویر(80) و آرتاشات(81) و آشتی شات بوده است. یکی دیگر از معابد آناهیت معبد سنگ داربنوتس(82) در ایالت آنزواتسیاتس(83) بوده است. بعضی ها آناهیت را با آفرُدیت(84) الههء شهوت مطابق میدانند. این تطبیق هم درست است زیرا بقول سترابُن(85) نابکاری و بی عفتی و فحشاء هم در معابد آناهیت وجود داشت. مهمترین و بزرگترین معبد آناهیت که بنابه گفتهء سی سِرُ(86) محبوبترین و ثروتمندترین آنها بود، معبد یریتسا بود. وقتی که لوکولوس(87) به ارمنستان حمله کرد، مردم بیم داشتند که این معبد و اموال بیشمار آن به تاراج رومیها رود لکن در زمان آنتونیوس(88)معبد به تاراج سپاهیان رومی رفت و سربازان مجسمهء زرین آناهیت را درهم شکستند و قطعات آنرا میان خود تقسیم کردند. بعدها در ارمنستان بجای مجسمهء ازبین رفتهء آناهیت مجسمهء دیگری از زر درست کردند که تا زمان گریگور(89) مقدس اولین خلیفهء بزرگ ارمنی وجود داشت. مجسمهء آناهیت در آشتی شات نیز از زر بود و بهمین جهت آن را وسک میر(90) یعنی «مادر زرین» می نامیدند. آناهیت متمولترین خدایان بود و تمام ایالت یکغیاتس(91) بنام این الهه، آناتا(92) نامیده میشد. گله های بزرگ گاو که مخصوص قربانی آناهیت بودند، همه جا با نشان آناهیت می گشتند و از دیگر گله ها ممتاز و مشخص بودند. در اولین ماه سال نو یعنی ماه ناواسارد (فروردین) جشنهای بزرگ برپا میکردند. زوار از هر نقطه به معابد روی می آوردند و حاجت میخواستند. در 1884 م. در آسیای صغیر سر یکی از مجسمه های خدایان پیدا شد که سامویل رایناک(93) آنرا شاهکار بی نظیر می داند و اکنون در بریتیش موزیوم است. بعضی آنرا مجسمهء آناهیت و پاره ای دیگر مجسمهء آستغیک(94) می دانند.
3- مهر(95): دربارهء خداوند مهر اطلاعات ما اندک است و اگرچه آگاسانگلس(96) میگوید که در باگایاریچ(97) معبدی بنام او بوده است ولی دربارهء اینکه چگونه و به چه کیفیت او را می پرستیده اند هیچ نوع اطلاعی در دست نیست. لغات بسیاری از کلمهء مهر مشتق شده است مانند مهیان(98) = بتکده، معبد. مه کان(99)که نخست معنی ماه(100) و سپس نام مخصوص ماه هفتم سال شده است. اسامی خاص: مهران(101)، مهروژان(102)، مهرداد(103)، مهنداک(104)، مهر(105) که همگی از مهر مشتق شده اند دلیل بر اینند که مهر در میان مردم خیلی محبوب بوده است. مهر از لغات ایرانی و معنی آن آفتاب است (میثرا،(106) میترا(107)، مهر(108)). گزنفون(109)مینویسد: ارامنه اسبها را به مهر می بخشیدند و قربانی میکردند بقول سترابُ(110) در موقع جشن مهرگان از ارمنستان 000،20 اسب برای دربار ایران بعنوان خراج و پیشکش فرستاده میشد. مورخین ارمنی، یغیشه(111) و موسی خورنی(112) حکایت میکنند که ایرانی ها (چنانکه ارمنی ها را نیز این عادت بود) بنام مهر سوگند یاد میکردند، زیرا او حامی و مدافع عهد و پیمان بود. در پهلوی لغتی هست میثرادروج(113) که پیمان شکن معنی آن است. مهر در مذهب زرتشتی سوشیانس یعنی نجات دهنده شمرده شده است و مأمور است که رستاخیز کند اگرچه، چنانکه پیش گذشت فرزندان آرامازد همگی بدون مادر از او متولد شده اند، ولی بروایت پاره ای از مورخین ارمنی، مهر را مادری از افراد نوع بشر بوده است. مهر یزته(114) (ایزد) و همکار امشاسپندان بود و در ردیف آنان شمرده میشد.
امشاسپندان بقرار زیر بوده اند: 1- اهورامزدا (هرمزد).(115) 2- بهمن.(116) 3- اردیبهشت.(117)4- شهریور.(118) 5- اسفند.(119) 6- خرداد.(120)7- امرداد.(121) دو تن از امشاسپندان که هرمزد و سپاندارمذ باشند، خدایان ارمنی شده اند. ایزدان(122) که فرشتگان بودند، سه تن از آنان نیز خدایان ارمنی شمرده شده اند: مهر، آناهیت، تیر. مهرپرستی تنها عقیدهء ایرانی است که مدتها در مغرب رواج داشت و رقیب بزرگ دین عیسی بود، لکن در قرن چهارم میلادی از اهمیت و پرستش آن کاسته شد.
4- تیر(123): این خدا، خوابگزار، حامی ادبیات و صنایع بود و قلم آرمازد نامیده میشد. تیر لغتی ایرانی و بدین معنی برابر است با آپُلُ(124)یونانی که همواره با تیر و کمان پدیدار میشد. نیز او را با هِرمس(125) یونانی که خوابگزار بود تطبیق کرده اند. معبد تیر در یرازاموین(126) بود و آرتاشس دوم مجسمهء او را از «آرماویر» بدانجا برده بود. قشون تیردات(127) که دین عیسوی پذیرفته بود، بفرمان وی از پایتخت واغارشاپات(128) بدان معبد روی آورده، آنرا ویران کرده بسوختند و دیوها «مغها» از آنجا فرار کرده به معبد آناهیت آمدند. (آگاثانگلس).(129) یکی از نامهای ارمنی بنام تیر(130) نامیده شده است چنانکه مِه کان(131) بنام مهر بود. و نیز از نام تیر اسامی خاصی مشتق شده اند مانند ترینکاتار(132)، تیروتس(133)، تیران(134)، تیرداد(135) و غیره.
5- آستغیک(136): دومین الهه است. معبد او در شهر آشتیشات(137) واقع در ایالت تارُن(138) بوده که آنجا را «حجلهء آستغیک» می نامیدند زیرا آستغیک زن یا معشوقهء واهاگن بود. آستغیک با آفرُدیت(139) تطبیق میشود، زیرا بفسق معروف بود. معابد آستغیک در جاهای دیگر نیز بوده است، از جمله بر فراز کوه پاغات در ایالت آنج واتسیاتس(140) و نیز در کنار دریاچهء وان. احتمال میرود که آستغیک از لغات سامی اقتباس شده باشد، چنانکه هوفمان(141)نام او را «ستارهء کوچک» ترجمهء کوکب(142)سریانی می داند. گل محبوب آستغیک «ورد» (گل سرخ) و پرندهء محبوب او «کبوتر» بود. از نام آستغیک اسامی خاص نیز مشتق شده اند.
6- واهاگن(143): واهاگن به خدای اژدهاکشمعروف بود، زیرا او مارهائی را که سبب یا نمایندهء تاریکی بودند میکشت. در سنن قدیم ارمنی، سرود باشکوهی دربارهء چگونگی متولد شدن واهاگن ضبط شده است: «آسمان از درد وضع حمل رنج میکشید، زمین و دریای ارغوان نیز همچنین بودند. نی سرخ را نیز در دریا زادن گرفته بود. از ساقه های نی دود بر آسمان میرفت. در میان شعله ها جوانی می دوید. او ریشی آتشین داشت و چشمهایش یک جفت خورشید بودند. این جوان واهاگن بود.» هنگامی که گریگور(144)خلیفهء بزرگ ارمنی از قیصریه مراجعت میکرد، شنید که معبد واهه واهیان(145) (که خود از سه معبد تشکیل میشد) هنوز برجای است و ویران نشده است. پس فرمان داد تا با کلند بناهای معابد را ویران سازند. این بار دیوها (مغها) پایداری کرده و همگی تلف شدند. از معابد دیگر واهاگن یکی در مشرق کوه واراگ(146) و دیگری در آغ باک(147) صغیر بود (ایالت جنوب وان). از پهلوانیها و شجاعت های واهاگن، یکی دزدیدن کاههای بارشام(148) بوده (این کاهها بعداً در آسمان پراکنده شده کهکشان را تشکیل دادند). و دیگر غلبه بر مارهای گمراه کننده. واهاگن شکارچی و خود نیز خداوند شکار بود. این خدا در ایران برابر وِرِتراغنا(149) است که صفات او را برای بهرام گور آورده اند. همین صفات در گرجستان برای واکستانگ گُرگاسلان(150) پهلوان افسانه ای آورده شده است. واهاگن، چنانکه نزد زردشتیها، در میان ارامنه نیز نام بیست وهفتم هر ماه بود، همانطوری که آستغیک نام هفتم، مهر نام هشتم، آرامازد نام پانزدهم و آناهیت نام نوزدهم هر ماه بود.
7- نانه(151): نانه نیز الهه و دختر آرمازد بود و با آتنا(152) یونانی تطبیق شده است. بنابر روایات ارمنی، مجسمهء او را آرتاکسیاس(153) از یونان آورده و تیگران(154) برای او در قصبهء تیل معبدی برپا کرده بود. گریگور مقدس معبد او را ویران ساخت و اموال و ذخایر او را به کلیسا بخشید.
8- بارشامین(155): مجسمهء این خداوند را تیگران از بین النهرین آورده بود و برای او در قصبهء ثُردان(156) در ایالت دارناغیاتس(157)معبدی برپا کرده، وی را پرستش میکردند. مجسمهء او از عاج و بلور و نقره ساخته شده بود و بهمین مناسبت او را «سفیدفر» می نامیدند. در داستانهای ارمنی است که واهاگن کاههای بارشام را می دزدد و آرام(158)پادشاه افسانه ای ارمنی او را مغلوب میکند.
9- گیسانه(159) و دِمِتر(160): اینان دو تن شاهزادهء مشکوک هندی بودند که به ارمنستان پناه آورده و در تارون(161) دو مجسمه و معبد برای خود برپا کرده بودند. عیسویان معبد گیسانه را «در دوزخ» و یا ساندارامت(162) می نامیدند که از «دیوها» پر بود. مجسمهء گیسانه 12 ذراع و ازآن دمتر 5 ذراع بود.
10- ساندرامت(163) (آرامای تی(164) سپنتا(165)، سپاندارمات(166)) ساندرامت یکی از هفت امشاسپندان دین ایران و دختر اهورامزدا و نمونهء زنی با عفت و عصمت و خدای زمین بود. این خدا با دیونیس(167) یونانی مطابقت دارد و در اساطیر ارمنی خدای مذکر است. غیر از این خدایان، از پهلوانان داستانها حکایتی است که معروفترین آنها داستان آرتاوازد(168) میباشد. آرتاوازد پسر آرتاشس(169) دوم بود و مطابقت میکند با آشاوارد(170) جاویدانی اوستا که باید بهمراهی سوشیانس برخیزد و در دنیا آئین خوب برپا کند. آرتاوازد در اساطیر ارامنه کار سوشیانس را بخود گرفته است. دیگر از قهرمانان افسانه ای هایک(171) میباشد که مؤسس افسانهء ملت ارمنی بوده است. (دین قدیم ارمنیان بقلم آبراهامیان در یادنامهء پورداود ج 1 صص 100 - 109).
مذهب مسیحی: از لحاظ مذهب، ارمنیان بدو بخش تقسیم میشوند: ارمنیان گرگواری (که عدهء آنها بیشتر است) و ارمنیان متحد یا کاتولیک تابع پاپ که ضمناً آداب مخصوصهء خود را محفوظ داشته اند. عدهء بسیار محدود نیز پرتستانند. پس از تصرف قسطنطنیه1453 م.، سلطان محمد دوم یونانیان را در اجرای آداب و اعمال مذهبی خود آزاد گذاشت و بطریق گِنّادیوس را بعنوان رئیس عالی ملت یونان در همهء امپراطوری عثمانیه شناخت. پس از مجمع کالسیدوئن (451) ارمنیان با کلیسای اعظم قسطنطنیه قطع رابطه کردند و فرقه ای تشکیل دادند که دارای بطریق خاصی بود که بر نسطوریان، یعقوبیان و فِرَق دیگرشرقی نیز حکومت روحانی داشت. در 1841، ارمنیان گرگواری از طرف باب عالی مجاز گردیدند برای نظارت در امور اسقفی شورایی از اکابر و وجهاء تشکیل دهند و در 1847 دو مجمع تشکیل شد، نخستین برای امور اداری و شهری، دومین برای امور مذهبی. در 1856، مجمع امور شهری قوانینی تدوین کرد که سپس مجمع عمومی ملت (1860) آنرا پذیرفت و سلطان عثمانی نیز آنرا صحه نهاد (1863). یک مجمع ملی که برای مدت ده سال انتخاب میشد و مرکب بود از 140 عضو (20 عضو کلیسا، 40 نماینده از شهرستانها، 80 نماینده از قسطنطنیه) امور مهمه را تحت انضباط درمی آورد و امور جاریه را بر طبق تناسب به شورای مذهبی (مرکب از 14 عضو)، یا شورای شهری (مرکب از 20 عضو)، واگذار میکرد و امور مختلفه به نظر هر دو شوری میرسید. بطریق قسطنطنیه، که اختیارات وی تابع مجمع عمومی بود، در سلسلهء مراتب روحانیت پس از جاثلیق (کاتولیکس) که رئیس عالی کلیسای گرگواری بود، قرار داشت. جاثلیق، که ساکن اچمیادزین (سرزمین روسیه) بود، از طرف مجمع ملی انتخاب میشد و این انتخاب میبایست مورد تصویب سلطان عثمانی و قبول تزار روسیه گردد. مسیحیت در مائهء چهارم میلادی توسط گرگوارمنور، در زمان سلطنت تیرداد سوم تبلیغ شد. در اواخر مائهء پنجم کلیسای ارمنی به طبیعت واحدهء مسیح(172)قائل و بالنتیجه از کلیسای یونانی جدا شد.
زبان و ادبیات: زبان ارمنی متعلق به خانوادهء زبانهای هندواروپائی است، ولی دربارهء تعلق آن به دستهء ایرانی یا مستقل بودن و اشتمال وی بر زبان گرجی و بعضی لهجات مانند اغوان(173) یا آلبانی قفقاز، اختلاف است.
الفبای ارمنی: توسط مسرُب در اواخر مائهء چهارم میلادی اختراع شد و جانشین خطّ اصلی ارمنی قدیم گردید و در قرن دوازدهم میلادی دو حرف دیگر اضافه کردند: اُ و اِف. الفبای ارمنی بقرار ذیل است. حروف درشت را «حروف آهن» و حروف خرد را «حروف مدوّره» نامند:
ارمنیان زبانی ادبی و زبانی عامیانه دارند. نخستین آثاری که از ادبیات ارمنی شناخته شده افسانه و تصانیف مربوط به پیروزیهای افسانه ای قرون قهرمانی است. بنظر میرسد که ارمنستان دارای ادبیاتی نسبتاً وسیع و مربوط با بت پرستی بوده است ولی ادبیات مزبور آنگاه که ملت ارمن به مسیحیت گرائید، توسط خود ارمنیان محو گردید، چه آنان، پس از این عهد بترجمهء کتب یونانی مشغول گردیدند. در آخر قرن چهارم میلادی، مسرُب الفبائی را اختراع کرد و ادبیات رو بترقی نهاد چنانکه مائهء پنجم میلادی را «عصر طلائی» ادبیات ارمنی نامیده اند. مشهورترین نویسندگان این عصر موسی خورنی مورخ است که به لقب هردوت ارمنستان معروف است و پس از او لازارفاربی (مائهء پنجم)، اِزنیگ (مائهء ششم)، توماس اَردزرونی و ژان ششم کاتولیکُس (مائهء نهم)، اِتینّ اَچُسیغ (مائهء دهم)، گرگوار ماژیسترس و اَریسداژِس لاسدیوِرتری (مائهء یازدهم) شایان ذکرند.
ارمنستان صغیر نیز دارای نویسندگانی بوده و شاعر حقیقی این ناحیت نرسس گلایِتسی یا ظریف (مائهء دوازدهم) بوده است. در مائهء سیزدهم، سِمپاد امیر را باید نام برد. پس از این عهد آثار ادبی ارجمندی مشهود نیست ولی زبان ارمنی هنوز هم دارای قدرت و حدت است و در مطابع مخیتاریست های(174) ونیز، مطابع ارمنی وین، تفلیس، سن پترزبورگ، مَدرس و غیره از مائهء هیجدهم میلادی ببعد تألیفات سودمندی به چاپ رسیده که منظور آنها هم شناساندن ادبیات خارجه به ارمنیان و هم انتشار آثار محققان ارمنی بوده است.
مآخذ: تایلر: نامهء انجمن جغرافیائی لندن (XXXVIII، 1869 م.)، کارل ریتر: اردکونده (جغرافی) (ج X)، میشل چامی چیان: تاریخ ارمنستان (ونیز1784 - 1786 م.)، گاتیریاس: ارمنستان و ارمنیان (پاریس 1882)، ترجمهء فرانسهء «مورخین قدیم ارمنستان» توسط و. لانگلوا در پاریس1868 - 1869 آغاز شد. مجموعهء مورخین عهد صلیبیون از مورخین ارمنی، توسط آکادمی نوشته ها و ادبیات پاریس منتشر شده است. پ. اَوِشه «فرهنگ ارمنی به فرانسه و فرانسه به ارمنی» را در ونیز1812 - 1817 چاپ کرده است. لوئه، دستور زبان ارمنی را منتشر کرده و ترجمهء فرانسوی آن توسط کاریر در پاریس به سال 1883 انتشار یافته. فِلیکس نِوْ، کتاب «ارمنستان مسیحی و ادبیات آن» را به سال 1886 طبع کرده است. و رجوع به دائره المعارف اسلام و فهرست مجمل التواریخ و القصص و ایران در زمان ساسانیان، تألیف کریستنسن ترجمهء رشید یاسمی و یشتها تألیف پورداود ج 1 و 2 و یسنا تألیف پورداود ج 1 و خرده اوستا تألیف پورداود و فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 و تاریخ ادبیات ایران تألیف براون ج 3 ترجمهء حکمت و ج 4 ترجمهء رشید یاسمی و سفرنامهء مازندران و استراباد رابینو و تاریخ مغول و جغرافیای طبیعی و سیاسی تألیف کیهان و ایران باستان تألیف مشیرالدوله پیرنیا و فهرست آن و رجوع به ارمنی شود.
(1) - Armenie.
(2) - Haig.
(3) - Hai.
(4) - Haiesdan.
(5) - Ourartou.
(6) - Magnesia.
(7) - Ortoadistus.
(8) - Radamiste.
(9) - Gorneas.
(10) - Zenobie.
(11) - Saint Martin: Fragment d'une
histoire des Arsacides, t. II. Paris 1850.
(12) - Lucius Verus.
(13) - Soheme.
(14) - Anob.
(15) - Kazavon.
(16) - Spantazade.
(17) - Kamsarakan.
(18) - Bidhakhsh (Bdeashkh).
(19) - Haig.
(20) - Arschagouniq.
(21) - Vagharschag.
(22) - Valarsace.
(23) - Garin.
(24) - Daik.
(25) - Koukark.
(26) - Oudi.
(27) - Dourouperan.
(28) - Ararad.
(29) - Ani.
(30) - Tovin.
(31) - Armavir.
(32) - Vasbouragan.
(33) - Schamiramgerd.
(34) - Aghthamar.
(35) - Siounig.
(36) - Artsach.
(37) - Paidagaran.
(38) - Aghtznig.
(39) - Tigranocerte.
(40) - Mogq.
(41) - Gortaiq.
(42) - Ashod.
(43) - Ani.
(44) - Roupeniens.
(45) - Hethoumiens.
(46) - Lusignans.
(47) - Garni.
(48) - Sosiac.
(49) - Anusharvan.
(50) - Kardos.
(51) - Jensen.
(52) - Aramazd.
(53) - Anahit.
(54) - Vahagn.
(55) - Tir.
(56) - Mihr.
(57) - Shandaramet.
(58) - Charamani.
(59) - Soshians.
(60) - Artavazd.
(61) - Republica.
(62) - Platon. .(کمدی الهی)
(63) - Comedie divine
(64) - Aramazd.
(65) - Mihr.
(66) - Anahit.
(67) - Nane.
(68) - Gelzer.
(69) - Vanatur.
(70) - Van.
(71) - Tur.
(72) - Xenios. . Nava)= نو؛ Sarda= سال
(73) - Navasard.
(
(74) - Anahit.
(75) - Artaxerxes Mnemon.
(76) - Artemis.
(77) - Tirdat. (78) - این گفته را آگاثانگ لُس Agathangelosنقل می کند. همین شخص کتابی دربارهء چگونگی پذیرفته شدن دین عیسی و رواج آن در میان ارامنه، نوشته است.
(79) -Yriza.
(80) - Armavir.
(81) - Artashat.
(82) - Darbenoc.
(83) - Andjevaciac.
(84) - Aphrodite.
(85) - Strabon.
(86) - Cicero.
(87) - Lucullus.
(88) - Antonius.
(89) - Grigor.
(90) - Voskemayr.
(91) - Yekeghiac.
(92) - Anahita.
(93) - Samuel Reinak.
(94) - Astghik.
(95) - Mihr.
(96) - Agathangelos.
(97) - Bagayarich.
(98) - Mehian.
(99) - Mehekan.
(100) - Le mois.
(101) - Mihran.
(102) - Mehruzan.
(103) - Mihrdat.
(104) - Mehendak.
(105) - Mehr.
(106) - Mithra.
(107) - Mitra.
(108) - Mihr.
(109) - Xsenophon.
(110) - Strabo.
(111) - Yeghishe.
(112) - M. Khorenaci.
(113) - Mithradruj.
(114) - Yazata.
(115) - Ahuramazda.
(116) - Vohuman.
(117) - Artavahisht.
(118) - Shathrivar.
(119) - Spanta Armaiti.
(120) - Haurvatat.
(121) - Ameretat.
(122) - Yazata.
(123) - Tir.
(124) - Apolo.
(125) - Hermes.
(126) - Yerazamuyn.
(127) - Tirdat.
(128) - Vagharshapat.
(129) - Agathangelos.
(130) - Tire.
(131) - Mehekan.
(132) - Trinkatar.
(133) - Tiroc.
(134) - Tiran.
(135) - Tirdat.
(136) - Astghik.
(137) - Ashtishat.
(138) - Taron.
(139) - Aphrodite.
(140) - Andjevaciac.
(141) - Hoffmann.
(142) - Kevkepta.
(143) - Vahagn.
(144) - Grigor.
(145) - Vahevahian.
(146) - Varag.
(147) - Aghbak.
(148) - Barsham.
(149) - Veretragna.
(150) - Vaxtang Gorgaslan.
(151) - Nane.
(152) - Athena.
(153) - Artaxias.
(154) - Tigran.
(155) - Barshamin.
(156) - Thordan.
(157) - Daranaghiac.
(158) - Aram.
(159) - Gisane.
(160) - Demetr.
(161) - Taron.
(162) - Sandaramet.
(163) - Spandaramat.
(164) - Armaiti.
(165) - Spenta.
(166) - Spandarmat.
(167) - Dionys.
(168) - Artavazd.
(169) - Artashes.
(170) - Ashavard.
(171) - Haik.
(172) - Monophysisme.
(173) - Aghovans.
(174) - Mekhitaristes.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.