گلوله
[گُ لو لَ / لِ] (اِ) غلوله. قیاس شود با هندی باستان گلاو(1) (عدل، لنگه)، کردی گلور(2)، گولوک(3) (گلوله)، ایضاً کردی، کلول(4)(لوله، غلطیدن، سقوط سخت) و ایضاً کردی، گولوله(5). (از حاشیهء برهان قاطع چ معین). غلوله که گروهه ریسمان و غیره باشد. (برهان) (آنندراج). مهره. بندقه. پاره ای از سرب یا دیگر فلز گردکرده که در سلاحهای ناری به کار برند. زواله. غالوک.
(1) - glav.
(2) - gulur.
(3) - gulok.
(4) - kilul.
(5) - gulule.
(1) - glav.
(2) - gulur.
(3) - gulok.
(4) - kilul.
(5) - gulule.