گلو

معنی گلو
[گِ / گُ] (اِ) کنایه از خوردن و شهوت طعام :
مکن ز بهر گلو خویشتن هلاک و مرو
به صورت بشری ور به سیرت مگسی.
ناصرخسرو.
ایر و گلو، ایر و گلو کرد مرا دنگ و دلو
هرکه از این هر دو برست اوست اخی اوست کلو.
مولوی.
کآن گدایی که بجد می کرد او
بهر یزدان بود نی بهر گلو.مولوی.
ور بکردی نیز از بهر گلو
آن گلو از نور حق دارد علو.مولوی.
چون حقیقت پیش او فرج و گلوست
کم بیان کن پیش او اسرار دوست.
مولوی.
ای بسا ماهی در آب دوردست
گشته از حرص گلو مأخوذ شست.
مولوی.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.