آواره
[رَ / رِ] (اِ) حساب. دفتر حساب. اوارجه. آمار. آماره. آوار که حسابهای پراکندهء دیوانی در آن نویسند :
بس دیر نمانده ست که ملک ملکان را
آرند بدیوان تو آواره و دفتر.معزی.
بس دیر نمانده ست که ملک ملکان را
آرند بدیوان تو آواره و دفتر.معزی.