گلک
[گُ لَ] (اِ مصغر) (از: گل + ک، پسوند تصغیر). (از حاشیهء برهان قاطع چ معین). مصغر گل است. (برهان) (آنندراج). || نوعی از صمغ است و آن از بوتهء خار جهودانه حاصل میشود و عربان عنزروت میگویند. (برهان) (آنندراج). آن صمغ را گوزده(1) نیز گویند. (آنندراج) (الفاظ الادویه). نوعی از صمغ که رنگ آن بسرخی گراید و از بوتهء خاری که جهودانه گویند حاصل شود، لیکن در کاف تازی به همین معنی گذشت. (فرهنگ رشیدی). کلک. و رجوع به کلک شود. || گله. (حاشیهء برهان قاطع چ معین). سخنی است که از روی طعنه و سرزنش بطریق کنایه گویند، چنانکه روسپید بر زنان هرزه و منظور روسیاه است و اکنون به روسپی معروف است. (آنندراج) (برهان) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) :
گر پیش گل کشم گلهء مشکبوی تو
بر من گلک مزن که نیندیشم از گلک.
سوزنی سمرقندی (از آنندراج).
(1) - کوژده.
گر پیش گل کشم گلهء مشکبوی تو
بر من گلک مزن که نیندیشم از گلک.
سوزنی سمرقندی (از آنندراج).
(1) - کوژده.