آنین
(اِ) اَنین. نیم خم سفالین و کوچک که دوغ در آن کرده و جنبانند یعنی زنند تا کرهء آن جدا شود. تغار. تغارچه. نهره (بزبان آذری). شیرزنه، و آن خنوری بود که ماست در وی کنند و می جنبانند تا روغن آن گیرند. (از فرهنگ اسدی، خطی) :
سبو و ساغر و آنین و غولین
حصیر و جای روب و خیم و پالان.طیّان.
بخرم آخر آنین ترا جان پدر
پس در او ریزم جغرات و همی جنبانم.
طیّان.
دوغم ای دوست در آنین تو میخواهم ریخت
تا کشم روغن از آن دوغ همی جنبانم.
طیّان.
دوغم اکنون که در آنین تو شد
بزنم تا بکشم روغن از او.طیّان.
|| چوبی که ماست را بدان برهم زنند تا مسکه از دوغ جدا شود. (برهان). و ظاهراً این معنی دوم مجعول باشد و از بعض امثلهء فوق باشتباه افتاده اند.
سبو و ساغر و آنین و غولین
حصیر و جای روب و خیم و پالان.طیّان.
بخرم آخر آنین ترا جان پدر
پس در او ریزم جغرات و همی جنبانم.
طیّان.
دوغم ای دوست در آنین تو میخواهم ریخت
تا کشم روغن از آن دوغ همی جنبانم.
طیّان.
دوغم اکنون که در آنین تو شد
بزنم تا بکشم روغن از او.طیّان.
|| چوبی که ماست را بدان برهم زنند تا مسکه از دوغ جدا شود. (برهان). و ظاهراً این معنی دوم مجعول باشد و از بعض امثلهء فوق باشتباه افتاده اند.