گزک
[گَ زَ] (اِ) هرچیز که بدان تغییر ذائقه کنند. (برهان)(1). مزه که شرابخواران برای تغییر ذائقه خورند چون کباب و پسته و بادام و سیب و انار و مانند آن. (آنندراج) :
عشق تو خمیرمایهء سستی ماست
نوباوهء دردت گزک مستی ماست.
میر عبدالباقی تبریزی.
ساقیا می اگرم خواهی داد
گزکش لعل لب میگون است.
؟ (از آنندراج).
|| سرمازده. (برهان). || نوبت. بار. دفعه. کرت. مرتبه. مخصوصاً نوبت آب در زراعت. (یادداشت مؤلف). || مرضی مشهور که به عربی تشنج خوانند. (رشیدی). کزاز. (بحر الجواهر). || گزیدگی. (رشیدی).
(1) - چیزی که بعد از شراب خورند از قبیل میوه و آجیل و جز آنها، نقل، مزه. (فرهنگ نظام). سراج گوید: گَزَک هر چه بر آن تغییر ذائقه کنند در شراب، و در برهان تغییر ذائقه مطلقاً و آن خطاست. (از سراج اللغه از فرهنگ نظام) (حاشیهء برهان چ معین).
عشق تو خمیرمایهء سستی ماست
نوباوهء دردت گزک مستی ماست.
میر عبدالباقی تبریزی.
ساقیا می اگرم خواهی داد
گزکش لعل لب میگون است.
؟ (از آنندراج).
|| سرمازده. (برهان). || نوبت. بار. دفعه. کرت. مرتبه. مخصوصاً نوبت آب در زراعت. (یادداشت مؤلف). || مرضی مشهور که به عربی تشنج خوانند. (رشیدی). کزاز. (بحر الجواهر). || گزیدگی. (رشیدی).
(1) - چیزی که بعد از شراب خورند از قبیل میوه و آجیل و جز آنها، نقل، مزه. (فرهنگ نظام). سراج گوید: گَزَک هر چه بر آن تغییر ذائقه کنند در شراب، و در برهان تغییر ذائقه مطلقاً و آن خطاست. (از سراج اللغه از فرهنگ نظام) (حاشیهء برهان چ معین).