گزش
[گَ زِ] (اِمص) گزیدن. لَسع. لَدغ. (منتهی الارب) :
من بفریاد از عنای سبش(1)
نیش از الماس دارد او به گزش.طیان.
|| با زخمه زدن ذوات الاوتار، مقابل کشش.
(1) - ن ل: سپش.
من بفریاد از عنای سبش(1)
نیش از الماس دارد او به گزش.طیان.
|| با زخمه زدن ذوات الاوتار، مقابل کشش.
(1) - ن ل: سپش.