گریخته
[گُ تَ / تِ] (ن مف) فرارکرده :
چه کشته چه خسته چه بگریخته
ز تن ساز کینه فروریخته.فردوسی.
سرایها و مالهای گریختگان می جستند و آنچه می یافتند می ستدند. (تاریخ بیهقی). و غرض به دست آوردن گریختگان است. (تاریخ بیهقی). رجوع به گریختن شود.
چه کشته چه خسته چه بگریخته
ز تن ساز کینه فروریخته.فردوسی.
سرایها و مالهای گریختگان می جستند و آنچه می یافتند می ستدند. (تاریخ بیهقی). و غرض به دست آوردن گریختگان است. (تاریخ بیهقی). رجوع به گریختن شود.