گروگر
[گَ گَ] (اِخ)(1) یکی از نامهای خدای تعالی است. (برهان) (آنندراج) :
بغلطید پیش گروگر بخاک
همی گفت کای دادفرمای پاک.اسدی.
گر این کام بدهد گروگر ترا
ز شاهی مرا نام و دیگر ترا.اسدی.
فرزند تو امروز بود جاهل و عاصی
فردات چه فریاد رسد پیش گروگر.
ناصرخسرو.
|| (ص) قاهر و قادر و غالب و در صفت صانع و خالق استعمال میشود. (آنندراج). مرادبخش. (برهان) :
گذر کردم ز آب و شکر گفتم
بسجده پیش یزدان گروگر.عنصری.
آنی تو که ملک وقف کرده ست
بر نام تو ایزد گروگر.مسعودسعد.
از مصطفی خلیفه و چون آدم صفی
از خود خلیفه کرد خدای گروگرش.خاقانی.
(1) - گرگر. رجوع شود به برهان قاطع چ معین.
بغلطید پیش گروگر بخاک
همی گفت کای دادفرمای پاک.اسدی.
گر این کام بدهد گروگر ترا
ز شاهی مرا نام و دیگر ترا.اسدی.
فرزند تو امروز بود جاهل و عاصی
فردات چه فریاد رسد پیش گروگر.
ناصرخسرو.
|| (ص) قاهر و قادر و غالب و در صفت صانع و خالق استعمال میشود. (آنندراج). مرادبخش. (برهان) :
گذر کردم ز آب و شکر گفتم
بسجده پیش یزدان گروگر.عنصری.
آنی تو که ملک وقف کرده ست
بر نام تو ایزد گروگر.مسعودسعد.
از مصطفی خلیفه و چون آدم صفی
از خود خلیفه کرد خدای گروگرش.خاقانی.
(1) - گرگر. رجوع شود به برهان قاطع چ معین.