گرده
[گُ دَ / دِ] (اِ) عضو مخصوص. (انجمن آرا). میان دو کتف که سنگینی کوله بر روی آن افتد. میان دو شانه. پائین گردن از پشت.
- کار از گردهء کسی کشیدن؛ بنفع خود او را بکار واداشتن.
|| کلیه. (فرهنگ رشیدی) (دهار) (منتهی الارب). کُلوَه (به لغت اهل یمن). قلوه :
برد حالی زنش ز خانه به دوش
گرده ای چند و کاسه ای دو سپار.دقیقی.
عصیب و گرده برون کن تو زود برهم کوب
جگر بیازن و آگنج را بسامان کن.کسائی.
دو ساق و زهره و دو گرده. (التفهیم).
گفتم که عضوهای رئیسه دل است و مغز
گفتا سپرز و گرده و زهره است و پس جگر.
ناصرخسرو.
پیش از طعام خوردن تا من گردهء آن بخورم. خوانسالار همچنان کرد. سلیمان هر دو گرده با پیه در یکی نانی می پیچید و میخورد تا سی گردهء بره سپری کرد. (مجمل التواریخ و القصص).
روده در است و گرده کن
گردسر و درازتن.سوزنی.
گرده گاه فلک شکافته باد
که یکی گرده بی جگر ندهد.انوری.
احمد مرسل که کرد از طپش زخم تیغ
تخت سلاطین زگال، گردهء شیران کباب.
خاقانی.
تا کی ز دست ناکس و کس زخمها زنند
بر گرده های ناموران گرده های نان.خاقانی.
- کار از گردهء کسی کشیدن؛ بنفع خود او را بکار واداشتن.
|| کلیه. (فرهنگ رشیدی) (دهار) (منتهی الارب). کُلوَه (به لغت اهل یمن). قلوه :
برد حالی زنش ز خانه به دوش
گرده ای چند و کاسه ای دو سپار.دقیقی.
عصیب و گرده برون کن تو زود برهم کوب
جگر بیازن و آگنج را بسامان کن.کسائی.
دو ساق و زهره و دو گرده. (التفهیم).
گفتم که عضوهای رئیسه دل است و مغز
گفتا سپرز و گرده و زهره است و پس جگر.
ناصرخسرو.
پیش از طعام خوردن تا من گردهء آن بخورم. خوانسالار همچنان کرد. سلیمان هر دو گرده با پیه در یکی نانی می پیچید و میخورد تا سی گردهء بره سپری کرد. (مجمل التواریخ و القصص).
روده در است و گرده کن
گردسر و درازتن.سوزنی.
گرده گاه فلک شکافته باد
که یکی گرده بی جگر ندهد.انوری.
احمد مرسل که کرد از طپش زخم تیغ
تخت سلاطین زگال، گردهء شیران کباب.
خاقانی.
تا کی ز دست ناکس و کس زخمها زنند
بر گرده های ناموران گرده های نان.خاقانی.