گرایش
[گَ / گِ یِ] (اِمص) (از: گرای + ش، اسم مصدر). (حاشیهء برهان قاطع چ معین). رجوع به اسم مصدر تألیف همین نگارنده شود. میل و خواهش. (برهان). میل. رغبت. (از غیاث) :
کنون من تو را آزمایش کنم
یکی سوی رزمت گرایش کنم.فردوسی.
نه گاه بسودن مر آن را نمایش
نه گاه گرایش مر آن را گرانی.فرخی.
گرایش نکردی به کار دگر
گهی پای کندی ز تن گاه سر.نظامی.
همان دین دیرینه را نو کنند
گرایش سوی دین خسرو کنند.نظامی.
به هر جا گرایش کند جان تو
بود نور و ظلمت به فرمان تو.نظامی.
گهی دل به رفتن گرایش کند
گهی خواب را سر ستایش کند.نظامی.
|| قصد و آهنگ. || پیچش باشد که از نافرمانی کردن است. (برهان).
کنون من تو را آزمایش کنم
یکی سوی رزمت گرایش کنم.فردوسی.
نه گاه بسودن مر آن را نمایش
نه گاه گرایش مر آن را گرانی.فرخی.
گرایش نکردی به کار دگر
گهی پای کندی ز تن گاه سر.نظامی.
همان دین دیرینه را نو کنند
گرایش سوی دین خسرو کنند.نظامی.
به هر جا گرایش کند جان تو
بود نور و ظلمت به فرمان تو.نظامی.
گهی دل به رفتن گرایش کند
گهی خواب را سر ستایش کند.نظامی.
|| قصد و آهنگ. || پیچش باشد که از نافرمانی کردن است. (برهان).