آنک
(ضمیر + حرف ربط) مخفف آنکه :
یک قحف خون بچهء تاکم فرست از آنک
هم بوی مشک دارد هم گونهء عقیق.
عماره.
با او بمراد دل زی ای دل از آنک
ار دانی خواست کام، در کام رسی.
(از قابوسنامه).
دشنام دهی بازدهندت ز پی آنک
دشنام مَثَل چون درم دیرمدار است.
ناصرخسرو.
بنده کردش بطبع از پی آنک
شیفته بر نگار منثور است.مسعودسعد.
کی دیده و رخ چون زر و چون سیم کند آنک
لفظی چو گهر هستش اگر سیم و زری نیست.
سنائی.
با دوستان خور آنچه ترا هست پیش از آنک
بعد از تو دشمنان تو با دوستان خورند.
ادیب صابر.
یک قحف خون بچهء تاکم فرست از آنک
هم بوی مشک دارد هم گونهء عقیق.
عماره.
با او بمراد دل زی ای دل از آنک
ار دانی خواست کام، در کام رسی.
(از قابوسنامه).
دشنام دهی بازدهندت ز پی آنک
دشنام مَثَل چون درم دیرمدار است.
ناصرخسرو.
بنده کردش بطبع از پی آنک
شیفته بر نگار منثور است.مسعودسعد.
کی دیده و رخ چون زر و چون سیم کند آنک
لفظی چو گهر هستش اگر سیم و زری نیست.
سنائی.
با دوستان خور آنچه ترا هست پیش از آنک
بعد از تو دشمنان تو با دوستان خورند.
ادیب صابر.