ارش
[اَ] (ع اِ) دیه. پاداش. کیفر. دیهء جراحت. دیت جراحت. (غیاث اللغات). تاوان زخمها. (دستور). آنچه واجب آید در جراحت. (مهذب الاسماء): اَرشِ خَدش؛ دیهء خراش. ارش جنایت؛ دیهء آن. ج، اُروش. هو بدل ما دون النفس من الاطراف و قد یطلق علی بدل النفس و حکومه العدل و یجی ء فی لفظ الدیه. (کشاف اصطلاحات الفنون) :ناصرالدین این بشارت به ابوعلی بنوشت که مراد حاصل گشت و ملک عفو فرمود و از کرده و گفتهء وی درگذشت برقرار پانزده هزار بار درم که بحکم غرامت گناه و ارش جنایت به سه نجم بخزانه رساند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 132). سلطان چون بدان نواحی رسید... شهری که مسکن و متوطن ایشان بود در حصار گرفت و بقهر بستد و همه را بعذبات عذاب تأدیب کرد و بیست هزار بار هزار درم به ارش عصیان و فدیهء عدوان و جزیهء طغیان بر گردن ایشان نهاد. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 291). و اگر از این جهت غباری بر حاشیهء خاطر شریف نشست، ارش آن جنایت را ملتزم شوم و غرامت این بیخردگی بدهم. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 239). || طلب دیت. || رشوه. || نقصانی که در جامه پیدا شود زیرا که آن نقصان سبب ارش و خصومت است. || آنچه میگیرد مشتری از بایع پس از اطلاع از عیب مبیع. آنچه داده میشود میان سلامت و عیب در کالا. الارش هو اسم للمال الواجب علی ما دون النفس. (تعریفات جرجانی). || خلق. کس. ماسوی الله: ماادری ای الارش هو؛ نمیدانم کدام خلق است او.