کوس یافتن
[تَ] (مص مرکب) تنه خوردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدمه و آسیب دیدن :
ز پای اندرآمد نگون گشت طوس(1)
تو گوئی ز پیل ژیان یافت کوس.
فردوسی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ز رستم بپرسید پرمایه طوس
که چون یافت پیل از تگ گور کوس.
فردوسی.
چنان دان که هر کس که دارد فسوس
همو یابد از چرخ گردنده کوس.فردوسی.
بزد تند یک دست بر دست طوس
تو گویی ز پیل ژیان یافت کوس.فردوسی.
و رجوع به کوس و کوس خوردن شود.
(1) - در لغت فرس اسدی چ اقبال ص 197 این مصراع چنین است:
ز ناگه به روی اندر افتاد طوس.
ز پای اندرآمد نگون گشت طوس(1)
تو گوئی ز پیل ژیان یافت کوس.
فردوسی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ز رستم بپرسید پرمایه طوس
که چون یافت پیل از تگ گور کوس.
فردوسی.
چنان دان که هر کس که دارد فسوس
همو یابد از چرخ گردنده کوس.فردوسی.
بزد تند یک دست بر دست طوس
تو گویی ز پیل ژیان یافت کوس.فردوسی.
و رجوع به کوس و کوس خوردن شود.
(1) - در لغت فرس اسدی چ اقبال ص 197 این مصراع چنین است:
ز ناگه به روی اندر افتاد طوس.