کنگر

معنی کنگر
[کُ گُ] (اِ) قسمی از گدایان باشند که شاخی و شانهء گوسفندی به دست گیرند و بر در خانه ها و دکانهای مردم آیند و آن شاخ را بر آن شانه مالند به عنوانی که از آن صدای غرغری ظاهر شود و چیزی طلبند اگر احیاناً در دادن اهمالی واقع شود کاردی بر اعضای خود زده مجروح سازند و بعضی کارد را به دست فرزندان خود دهند تا آنها این کار کنند و این قسم گدایان را «شاخ شانه کش» گویند. (برهان). قسمی از گدایان که شاخ گوسفند بر دستی و شانهء گوسفند بر دست دیگر و آن شانه را به آن شاخ کشند تا صدای ناخوش برآید و صاحب خانه یا دکان به آنها چیزی دهد و اگر در دادن تقصیر کنند کارد کشیده اعضای خود را ببرند تا او ناچار شده به ایشان چیزی داده روانه نماید و این گدایان را شاخ شانه گویند. (آنندراج). قسمی از گدایان که شاخ شانه نیز گویند زیرا که شاخ گوسفند در دستی و شانهء گوسفند در دست دیگر گیرند و بر در خانهء مردم یا پیش دکان ایستاده آن شانه را بر آن شاخ زنند چنانکه از آن آوازی ظاهر شود که مردمان چیزی دهند و اگر اهمالی شود کارد کشیده اعضای خود ببرند و اغلب کارد به دست پسران امرد خود دهند که این کار کنند تا صاحب خانه و دکان لاعلاج شده چیزی به آنها دهند، و اکنون کسی را که از کسی حاجتی خواهد و میسر نگردد گوید که اگر حاجت من برنیاری خود را خواهم کشت به طریق تمثیل گویند که شاخ و شانه می کشد. (فرهنگ رشیدی) (از جهانگیری). || بوم و آن پرنده ای است به نحوست و شآمت مشهور. (برهان) (جهانگیری). بوم و جغد. (آنندراج). جغد که به عربی بوم گویند. (فرهنگ رشیدی). به زبان آذری جغد. (صحاح الفرس). جغد. کوچ. (لغت فرس اسدی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
نه چو طاوس مجلس آرا شو
نه به ویران وطن چو کنگر کن.
ابن یمین (از فرهنگ رشیدی).
|| شاخ درخت نورسته. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). شاخ نورسته. (فرهنگ رشیدی). شاخ نورستهء درخت. (ناظم الاطباء). || هر کنگره ای را نیز گویند خواه کنگرهء حلقه باشد و خواه کنگرهء خانه و چیزهای دیگر. (برهان). شهر و حصار. (آنندراج). کنگره که بالای عمارت سازند. (غیاث). کنگره. (فرهنگ رشیدی). کنگره. شرفه. (زمخشری). کنگرهء قلعه و دیوار و دیگر چیزها. (ناظم الاطباء) :
به تیر از دور بربایی ز بارهء آهنین کنگر
به باد حمله برگیری(1) ز کوه بیستون قله.
فرخی.
- کنگر کبریا؛ کنایه از نهایت جبروت است از راه عروج. (برهان). نهایت جبروت. (ناظم الاطباء). رجوع به کنگرهء کبریا شود. || (ص) بی حیا و شطاح. (برهان) (جهانگیری). بی حیا. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). شطاح و بی حیا و بی شرم. (ناظم الاطباء).
(1) - ن ل: بستانی.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.