کندش
[کُ دُ] (ع اِ) عکه که مرغی است مانند زاغ. (از منتهی الارب) (آنندراج). عکه و زاغچه. (ناظم الاطباء). عکه. (دهار). عقعق. (اقرب الموارد). || مؤلف منتهی الارب نویسد: داروی معطر کندش است به (شین) و کندس بدین معنی لغتی پست است. - انتهی. نوعی از داروها. (دهار). || نام گیاهی است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بیخ گیاهی است که کندس نیز گویند. (ناظم الاطباء). گیاهی است(1) از تیرهء سوسنیها و از دستهء سورنجانها که آن را خربق سفید نیز گویند. برگهایش متناوب و بیضوی و بسیار بزرگ با رگبرگهای متعدد است. گلهایش سفید مایل به زردی و گل آذینش خوشه ای است که در انتهای میوه اش مرکب از سه کپسول پیوسته به هم از قاعده است و در بالا از یکدیگر مجزا می شوند. خربق سفید. خربق ابیض. پلخم. کندس. (فرهنگ فارسی معین).
- جوهر کندش؛ در پزشکی آلکالوئیدی است به نام وراترین(2) که در کندش موجود است. توضیح اینکه در برخی مآخذ کندش را مرادف با چوبک اشنان نیز ذکر کرده اند(3). (فرهنگ فارسی معین).
,(لاتینی)
(1) - Veratrum album
(2) - Veratrine. (3) - رجوع به مادهء بعد ذیل معنی سوم شود.
- جوهر کندش؛ در پزشکی آلکالوئیدی است به نام وراترین(2) که در کندش موجود است. توضیح اینکه در برخی مآخذ کندش را مرادف با چوبک اشنان نیز ذکر کرده اند(3). (فرهنگ فارسی معین).
,(لاتینی)
(1) - Veratrum album
(2) - Veratrine. (3) - رجوع به مادهء بعد ذیل معنی سوم شود.