کن
[کَ] (نف مرخم) (مادهء مضارع از «کندن») کننده و از بیخ برآرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند کوه کن یعنی کنندهء کوه و کسی که سنگ از کوه می کند و بیخ کن یعنی از ریشه برآرنده. (ناظم الاطباء). این کلمه در ترکیب با کلمات دیگر غالباً نعت فاعلی سازد چون: بنیان کن. چاه کن. خارکن. خانه کن. قبرکن. کان کن. کوه کن. گورکن و جز اینها که در این حالت کن به معنی کننده و برآورنده است. || (ن مف مرخم) گاه نعت مفعولی سازد چون: بنه کن (کوچ با همهء کسان، بنه کنده). جاکن (جاکن شدن دل، از جا کنده شدن دل). ریشه کن (ریشه کن شدن گیاه، از ریشه برآورده شدن آن) و غیره. || گاه اسم مکان برای وقوع فعلی سازد چون: جامه کن، رخت کن (هر دو به معنی بینهء حمام). کفش کن (محل کندن کفش در بقاع متبرکه). و رجوع به همین ترکیبها شود. || (مزید مؤخر امکنه) در: دجاکن.(1)خرکن. جرواتکن. خدیمنکن. آب کن. رسکن. ورکن. ماشتکن. کاشکن... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
(1) - این کلمه را مرحوم دهخدا بصورتی نوشته اند که حرف کاف هم مفتوح است و هم مکسور.
(1) - این کلمه را مرحوم دهخدا بصورتی نوشته اند که حرف کاف هم مفتوح است و هم مکسور.