ارژنگ
[اَ ژَ] (اِخ) (چاه...) چاهی بتوران زمین که افراسیاب بیژن را در آن بند کرد. چاه بیژن :
به پیلان گردنکش آن سنگ را
که پوشد سر چاه ارژنگ را.فردوسی.
که یارد آنجا رفتن مگر کسی که کند
پسند بر گه شاهنشهی چه ارژنگ.فرخی.
مخالفانش چون بیژن اندر اول کار
ز گه فتاده بچاه سراچهء ارژنگ.فرخی.
بیژن ار بستهء تو بودی رسته نشدی
بحیل ساختن رستم نیو از ارژنگ.فرخی.
نشستگاه تو بر تخت خسروانی باد
نشستگاه عدوی تو در چه ارژنگ.فرخی.
به پیلان گردنکش آن سنگ را
که پوشد سر چاه ارژنگ را.فردوسی.
که یارد آنجا رفتن مگر کسی که کند
پسند بر گه شاهنشهی چه ارژنگ.فرخی.
مخالفانش چون بیژن اندر اول کار
ز گه فتاده بچاه سراچهء ارژنگ.فرخی.
بیژن ار بستهء تو بودی رسته نشدی
بحیل ساختن رستم نیو از ارژنگ.فرخی.
نشستگاه تو بر تخت خسروانی باد
نشستگاه عدوی تو در چه ارژنگ.فرخی.