کلی

معنی کلی
[کُلْ لی] (ص نسبی)(1) عمومی و هر چیز که عمومیت داشته باشد و شامل همه گردد. (ناظم الاطباء). منسوب به کل، هر چیز که عمومیت داشته باشد. (فرهنگ فارسی معین) : و حکمت چیزهای کلی را معلوم کند. (مصنفات باباافضل، از فرهنگ فارسی معین). || تام. تمام. کامل. (فرهنگ فارسی معین) : خواب مرگی است جزوی و مرگ خوابی کلی. (قابوسنامه).
صاحبقران عالم هرگز قران به حکم
با طالع سعادت کلی قرین شده ست.
مسعودسعد.
علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد. (کلیله و دمنه). و از هوای زنان اعراض کلی کردم. (کلیله و دمنه). طبع شعراء عرب از آن نفرت کلی نمود. (المعجم). که فساد کلی در ملک و دین راه یابد. (مجالس سعدی).
- خسوف کلی؛ مقابل خسوف جزئی. خسوف کل و تمام.
|| در اضافه به کلمهء دیگر، همگی. کلیهء. (از فرهنگ فارسی معین) : در جمله مرا مقرر شد که مقدمهء همهء بلاها و پیش آهنگ همهء آفتها طمع است و کلی رنج و تبعت عالم بدان بی نهایت است. (کلیله و دمنه چ مینوی ص177، از فرهنگ فارسی معین). || در اصطلاح فلسفه و منطق، آن است که مفهوم او از شرکت ابا نکند. (از غیاث) (از آنندراج). هر مفهومی که مشترک باشد بین کثیرین، مانند جانور و درخت و آدمی و مانند آن. لفظ کلی همان لفظ مشترک معنوی است. مقابل جزئی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لفظ چون بر معنی خود دلالت کند و مفهوم آن اقتضاء منع شرکت نکند، آن را کلی خوانند، مانند مردم و آفتاب و عنقا. چه مفهوم این سه لفظ با آنکه اول بر اشخاص بسیار واقع است در وجود و دوم بیش از بر یک شخص موجود واقع نیست و سوم بر هیچ شخص موجود واقع نیست؛ اقتضاء منع شرکت نمی کند و از این سبب در توهم، فرض اشخاص بسیار از هر یکی ممکن است، بل اگر معنی لفظ دوم و سوم در وجود بر اشخاص بسیار نمی تواند افتاد، آن منع نه از جهت مجرد مفهوم لفظ است، بل از سبب خارجی لفظ است. (اساس الاقتباس ص17). مفهومی است ذهنی که عنوان برای افراد و انواع زیادی است و وصف اضافیی است که عارض بر ماهیات می شود و تمام این ماهیات را این صفت هست، و موقعی این صفت از قوت به فعل می آید که افراد آن حادث شوند. این نوع کلی را که عبارت از مجرد مفهوم و وصف اشتراک بین کثیرین است کلی منطقی گویند. و گاه معروض این وصف را از کلی می خواهند و آن کلی طبیعی است، و گاه مجموع عارض و معروض، وصف و موصوف را می خواهند و آن کلی عقلی است و بالاخره مراد از کلی طبیعی ماهیت بلاشرط است، و از این جهت گویند کلی طبیعی یعنی ماهیت من حیث هی موجود نیست بلکه موجود بالعرض است زیرا حاکی از وجود است. و بدیهی است که کلی منطقی که مجرد وصف و موصوف است در خارج موجود نخواهد بود. (فرهنگ علوم عقلی، تألیف سید جعفر سجادی) :
در عقل واجب است یکی کلی
این نفسهای خردهء اجزا را.ناصرخسرو.
- قضیهء کلی؛ رجوع به قضیه و قضیهء کلیه شود.
- کلی اضافی؛ در اصطلاح منطق، هر لفظی که معنی او خاص تر بود از معنی لفظی دیگر عام، و اگرچه کلی باشد، آن را به اضافه با او جزوی خوانند چنانک انسان به اضافه با حیوان و حیوان به اضافه با او کلی باشد، و وقوع لفظ جزوی بر این دو معنی به اشتراک است، چه یکی به حسب اضافت با غیر است و دیگری بی اعتبار اضافت، پس کلی نیز در این دو موضوع به اشتراک بر این دو معنی افتد، چه مقابل هر دو مختلف است در معنی، هر چند این دو معنی متلازمند. (اساس الاقتباس ص17).
- کلی ذاتی؛ در اصطلاح منطق، مقول بود در جواب ای شی ء هو (آن چه چیز است؟) و آن ذاتی خاص بود که امتیاز به او حاصل شود و آن را فصل خوانند، مانند ناطق انسان را. پس کلی ذاتی یا جنس بود یا نوع یا فصل، چه اگر تمام ماهیت بود نوع بود و اگر جزو ماهیت بود و مشترک بود جنس بود، و اگر جزو ممیز بود فصل بود. (اساس الاقتباس ص28).
- کلی طبیعی؛ در اصطلاح منطق، چیزهایی که به این صفت (قابل وقوع شرکت) موصوف تواند بود از اعیان موجودات، مانند انسان و سواد (سیاهی) و غیر آن، چه ماهیتهای انسان و سواد و غیر آن هم شایستگی آن دارند که با قبول شرکت مقارن شوند تا انسان و سواد کلی باشند و هم شایستگی آن که با منع شرکت مقارن شوند مانند این انسان، و این سواد، تا انسان و سواد جزوی باشند. پس این ماهیات را که محل این تقابل باشند کلی طبیعی خوانند. (اساس الاقتباس ص20).
-کلی عرضی.؛ در اصطلاح منطق، کلی عرضی یا خاص بود به یک نوع مانند ضحاک و کاتب انسان را، یا شامل بود زیادت از یک نوع را، مانند متحرک انسان را، و اول را خاصه خوانند، و دویم را عرض عام، و بهری هم خاصه را عرض خاص خوانند و بهری هم خاصه را فصل عرضی خوانند. (اساس الاقتباس ص28).
- کلی عقلی.؛ در اصطلاح منطق، آنچه مرکب باشد از کلی منطقی و کلی طبیعی یعنی اعیان موجودات از آن روی که قابل شرکت باشند و مقول بر کثیر، آن را کلی عقلی خوانند. (اساس الاقتباس ص20).
- کلی منطقی؛ در اصطلاح منطق، آنچه قابل وقوع شرکت باشد، آن را کلی منطقی خوانند. (اساس الاقتباس ص20).
- نفس کلی؛ رجوع به همین کلمه شود.
|| (ق) تماماً. بالتمام. بتمام. کام. ک :
چون وزیر آن مکر را برشه شمرد
از دلش اندیشه را کلی ببرد.مولوی.
- بکلی؛ یکباره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- بطور کلی؛ تماماً. بالتمام. بتمام. کام.
|| خیلی. بسیار. مقدار زیاد. (فرهنگ فارسی معین).(2)
(1) - در عربی [ کُ ل ل ی ی ] .
(2) - بمعنی اخیر تکیهء تلفظ در هجای اول (koll-i) است. (فرهنگ فارسی معین). (با یاء نکره تلفظ شود).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.