کلی
[کُ لا] (ع اِ) جِ کُلْوَه و کُلْیَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کلیه ها. رجوع به کلیه شود. || کلی الوادی؛ کرانهای آن. (منتهی الارب). جوانب آن. (از اقرب الموارد). || غنم حمراء الکلی؛ گوسپندان لاغر، و حمرالکلی بالضم مثله. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || لقیته بشحم کلاه، یعنی در آغاز جوانی و ایام نشاط وی را ملاقات کردم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).