کلی
[کُ] (اِ) عربانه را گویند و آن دائره ای باشد حلقه دار که بیشتر عربان نوازند. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به معنی دف که به تازی عربانه گویند. (فرهنگ رشیدی). دف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
من و این(1) ساده دلی بیهده بر هر سخنی
پای می کوبم چون گیلان بر نای و کلی(2).
فرخی (از آنندراج).
|| نوعی از ماهی هم هست و آن پر گوشت و کوچک می باشد و خوردنش قوت شهوت دهد و آن را عربان سمک رضراضی گویند. (برهان). قسمی از ماهی ریزه که مقوی باه باشد و آن را سمکهء رضراضی گویند، زیرا که رضراض سنگ ریزه را گویند. (آنندراج). قسمی از ماهی ریزه که مبهی است و به تازی سمک رضراضی گویند، یعنی در آبهای سنگ ریزه دار می باشد که رضراض سنگ ریزه است. (فرهنگ رشیدی). نوعی ماهی کوچک استخوانی و پر گوشت که در مرداب پهلوی و بحر خزر فراوان است و آن را در حوضها نگهداری کنند. کولی (در گیلکی). رضراضی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کولی شود. || نام علتی و مرضی هم هست که آن را خوره گویند. (برهان). مرض خوره که به عربی جذام گویند... و عسرالعلاج است. (از آنندراج). خوره. (ناظم الاطباء). کُلَه. (فرهنگ فارسی معین) : چنین نقل کنند که در دست او(3) کلی افتاد، طبیبان گفتند دستش بباید برید... (تذکره الاولیاء). و چون عیسی در یکی از شهرها بود، آمد یکی مرد از کلی جذام پر بود، عیسی را دید... و گفت: ای خداوند! اگر بخواهی بتوانی مرا پاک گردانی. عیسی دست خود برآورد و بدو گفت: خواستم، پاک شو! همان ساعت کلی ازو رفت و پاک شد...(4) (انجیل فارسی ص50 از حاشیهء برهان چ معین). || قرص نان روغنی بزرگ را هم گفته اند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیچه و کلوچه شود.
(1) - در دیوان چ دبیرسیاقی ص443: من از آن.
(2) - در دیوان ایضاً: بر نای گلی. که در این صورت شاهد این معنی نخواهد بود.
(3) - ابوالخیر اقطع.
(4) - در ترجمهء عربی انجیل به جای این کلمه «برص» و در ترجمهء فرانسوی lepre آورده اند. (حاشیهء برهان چ معین).
من و این(1) ساده دلی بیهده بر هر سخنی
پای می کوبم چون گیلان بر نای و کلی(2).
فرخی (از آنندراج).
|| نوعی از ماهی هم هست و آن پر گوشت و کوچک می باشد و خوردنش قوت شهوت دهد و آن را عربان سمک رضراضی گویند. (برهان). قسمی از ماهی ریزه که مقوی باه باشد و آن را سمکهء رضراضی گویند، زیرا که رضراض سنگ ریزه را گویند. (آنندراج). قسمی از ماهی ریزه که مبهی است و به تازی سمک رضراضی گویند، یعنی در آبهای سنگ ریزه دار می باشد که رضراض سنگ ریزه است. (فرهنگ رشیدی). نوعی ماهی کوچک استخوانی و پر گوشت که در مرداب پهلوی و بحر خزر فراوان است و آن را در حوضها نگهداری کنند. کولی (در گیلکی). رضراضی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کولی شود. || نام علتی و مرضی هم هست که آن را خوره گویند. (برهان). مرض خوره که به عربی جذام گویند... و عسرالعلاج است. (از آنندراج). خوره. (ناظم الاطباء). کُلَه. (فرهنگ فارسی معین) : چنین نقل کنند که در دست او(3) کلی افتاد، طبیبان گفتند دستش بباید برید... (تذکره الاولیاء). و چون عیسی در یکی از شهرها بود، آمد یکی مرد از کلی جذام پر بود، عیسی را دید... و گفت: ای خداوند! اگر بخواهی بتوانی مرا پاک گردانی. عیسی دست خود برآورد و بدو گفت: خواستم، پاک شو! همان ساعت کلی ازو رفت و پاک شد...(4) (انجیل فارسی ص50 از حاشیهء برهان چ معین). || قرص نان روغنی بزرگ را هم گفته اند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیچه و کلوچه شود.
(1) - در دیوان چ دبیرسیاقی ص443: من از آن.
(2) - در دیوان ایضاً: بر نای گلی. که در این صورت شاهد این معنی نخواهد بود.
(3) - ابوالخیر اقطع.
(4) - در ترجمهء عربی انجیل به جای این کلمه «برص» و در ترجمهء فرانسوی lepre آورده اند. (حاشیهء برهان چ معین).