کفه
[کَفْ فَ] (ع اِ) دفعه. بار. مره. (از اقرب الموارد). || لقیته کفه کفه و لقیته کفه لکفه و کفه عن کفه، یعنی ملاقات کردم او را و مواجه با او شدم به نحوی که دست به دست رسید و یا ملاقات کردم با وی و منع کردیم همدیگر را از نهوض و برخاستن. و آن، دو اسم است که بمنزلهء اسمی واحد بکار رود و چون خمسه عشر مبنی بر فتح باشد. (از تاج العروس) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تاج العروس شود.