کفا
[کَ] (اِ) رنج و سختی و محنت و تنگی. (برهان). سختی و رنج. (لغت فرس چ اقبال ص 13 و 14). محنت و رنج. (انجمن آرا) (آنندراج). سختی و محنت و مشقت و تنگی. (ناظم الاطباء) :
میر ابواحمد محمد خسرو ایران زمین
آنکه شاد است او و دور است از همه رنج و کفا(1).
قصارامی (از لغت فرس اسدی).
جهان به عدل تو شد آن چنان که ممکن نیست
که بر دلی رسد از جور روزگار کفا.
شمس فخری (از انجمن آرا).
|| افشردن گلو. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). افشردگی گلو. (ناظم الاطباء).
(1) - ن ل: آنکه پیش آرد در شادی چو پیش آید کفا.
میر ابواحمد محمد خسرو ایران زمین
آنکه شاد است او و دور است از همه رنج و کفا(1).
قصارامی (از لغت فرس اسدی).
جهان به عدل تو شد آن چنان که ممکن نیست
که بر دلی رسد از جور روزگار کفا.
شمس فخری (از انجمن آرا).
|| افشردن گلو. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). افشردگی گلو. (ناظم الاطباء).
(1) - ن ل: آنکه پیش آرد در شادی چو پیش آید کفا.