کشش
[کُ شِ] (اِمص) اسم مصدر از کشتن. عمل کشتن. کشتار. قِتال. مُقاتَلَه. محوکه. (یادداشت مؤلف) : کششی فرمود ارسلان جاذب حجاج وار و آن نواحی بدان سبب مضبوط گشت. (تاریخ بیهقی).
صواب است پیش از کشش بند کرد
که نتوان سر کشته پیوند کرد.سعدی.
از کین و کشش به جا نمانم نام
وین ننگ ز دودهء بشر گیرم.
ملک الشعراء بهار.
-امثال: اول پرسش پس کشش .
صواب است پیش از کشش بند کرد
که نتوان سر کشته پیوند کرد.سعدی.
از کین و کشش به جا نمانم نام
وین ننگ ز دودهء بشر گیرم.
ملک الشعراء بهار.
-امثال: اول پرسش پس کشش .
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
