کد
[کَدد] (ع اِ) شانهء سر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مشط الرأس. (تاج العروس). || جواز که در وی چیزی کوبند مثل هاون و مانند آن. (منتهی الارب). آنچه در آن چیزی کوبند مانند هاون. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کویین (در تداول مردم قزوین). || (اِمص) جد و جهد. کوشش. (ناظم الاطباء) :
چون رسد آن نان گرمش بعد کد(1)
گویدش بنشین که حلوا می رسد.مولوی.
|| کاوش. جستجو. تفحص. (از ناظم الاطباء). || طلب رزق. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). گدایی. (یادداشت مؤلف) :
پیر و طفلان شسته پیشش بهر کد
تا به سعد و نحس او لاغی کند.مولوی.
کار یزدان را نمی بینند عام
می نیاسایند از کد صبح و شام.مولوی.
جامه پشمین از برای کد کند
بومسیلم را لقب احمد کند.مولوی.
- کد کردن؛ طلبیدن. کسب کردن. بدست آوردن :
شمع نی تا پیشوای خود کند
نیم شمعی نی که نوری کد کند.مولوی.
(1) - در فارسی اغلب مخفف آید.
چون رسد آن نان گرمش بعد کد(1)
گویدش بنشین که حلوا می رسد.مولوی.
|| کاوش. جستجو. تفحص. (از ناظم الاطباء). || طلب رزق. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). گدایی. (یادداشت مؤلف) :
پیر و طفلان شسته پیشش بهر کد
تا به سعد و نحس او لاغی کند.مولوی.
کار یزدان را نمی بینند عام
می نیاسایند از کد صبح و شام.مولوی.
جامه پشمین از برای کد کند
بومسیلم را لقب احمد کند.مولوی.
- کد کردن؛ طلبیدن. کسب کردن. بدست آوردن :
شمع نی تا پیشوای خود کند
نیم شمعی نی که نوری کد کند.مولوی.
(1) - در فارسی اغلب مخفف آید.