کج دل
[کَ دِ] (ص مرکب) کج ذوق. بدسلیقه. (فرهنگ فارسی معین) :
چون صبا مجموعهء گل را به آب لطف شست
کج دلم خوان گر نظر بر صفحهء دفتر کنم.
حافظ.
چون صبا مجموعهء گل را به آب لطف شست
کج دلم خوان گر نظر بر صفحهء دفتر کنم.
حافظ.