آمیزگار
(ص مرکب) آمیزنده. خواهان معاشرت. بسیار معاشرت کننده با مردمان. خالط. خلط. لابک. مخالط :
وگر خنده رویست و آمیزگار
عفیفش ندانند و پرهیزگار.سعدی.
بگویند از این حرف گیران هزار
که سعدی نه اهل است و آمیزگار.سعدی.
وگر خنده رویست و آمیزگار
عفیفش ندانند و پرهیزگار.سعدی.
بگویند از این حرف گیران هزار
که سعدی نه اهل است و آمیزگار.سعدی.