کتف
[کَ] (ع مص) آهستگی و نرمی کردن در کار. || زخم کردن زین شانهء ستور را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || بلند گردیدن فروع شانهء خیل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بلند گردیدن فروع شانهء اسب در رفتن. (ناظم الاطباء). || آهسته و نرم رفتن. (از منتهی الارب). نرم رفتن. (تاج المصادر بیهقی). || دو کرانهء پالان را بر یکدیگر و دو دست را سپسایکی بستن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)(1). || بر کتف زدن. (منتهی الارب). بر شانه زدن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آهسته رفتن یا شانه جنبان رفتن. || ناپسند داشتن کاری را. || به کتف پیوند دادن آوند را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جهجهان رفتن. (منتهی الارب). به شتاب و جهجهان رفتن. (از ناظم الاطباء)(2).
(1) - در اقرب الموارد و ناظم الاطباء بصورت دو معنی مستقل و برای معنی دوم مصدر کِتاف هم آمده است.
(2) - در اقرب الموارد این معنی ذیل کِتفان آمده است.
(1) - در اقرب الموارد و ناظم الاطباء بصورت دو معنی مستقل و برای معنی دوم مصدر کِتاف هم آمده است.
(2) - در اقرب الموارد این معنی ذیل کِتفان آمده است.