کتایب
[کَ یِ] (ع اِ) کتائب. جِ کتیبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). لشکرها : و مردم شهر اندر حالت اختلاط کتایب و اختراط قواضب و تمکین یافتن نیزه ها در سینه ها... با ایشان مقاومت نتوانند کرد. (تاریخ بیهق ص 14).
معمور به حشمتش اقالیم
منصور به دولتش کتایب.انوری.
تا روز دیگر مواکب و کتایب و عساکر و مقانب به پای قلعه رسیدند. (جهانگشای جوینی). هامون از ازدحام کتایب به اهضاب سرافرازی کرد. (جهانگشای جوینی).
معمور به حشمتش اقالیم
منصور به دولتش کتایب.انوری.
تا روز دیگر مواکب و کتایب و عساکر و مقانب به پای قلعه رسیدند. (جهانگشای جوینی). هامون از ازدحام کتایب به اهضاب سرافرازی کرد. (جهانگشای جوینی).