کتاب
[کِ] (ع مص) کَتب. کِتابَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). کِتبَه. (اقرب الموارد) (متن اللغه).(1) نبشتن و یقال کتبت بالقلم. (از منتهی الارب). نگاشتن لفظ به حروف هجاء در چیزی، مانند خط. (اقرب الموارد). || فرمان راندن. کتب علیه کذا؛ فرمان داد و حکم کرد بر او. (متن اللغه). || کتاب شی ء، جمع کردن آن. (از متن اللغه). و رجوع به کَتب و کِتابَه و کِتبَه شود. || آزاد کردن غلام و کنیزک به معاوضهء مال ایشان. (آنندراج). بنده بدو بازفروختن. (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). رجوع به کتابت شود.
(1) - در اقرب الموارد ذیل این مصدر فقط یک معنی آمده و در متن اللغه سه معنی ذکر شده و بقیهء معانی ذیل مصادر کتاب و کتب به تفکیک آمده است اما در منتهی الارب همهء معانی بدون تفکیک در ذیل سه مصدر اول آمده است.
(1) - در اقرب الموارد ذیل این مصدر فقط یک معنی آمده و در متن اللغه سه معنی ذکر شده و بقیهء معانی ذیل مصادر کتاب و کتب به تفکیک آمده است اما در منتهی الارب همهء معانی بدون تفکیک در ذیل سه مصدر اول آمده است.