کبل
[کَ / کِ] (ع اِ) قید و گفته اند بزرگترین قید. (از اقرب الموارد). قید و بند. بند سطبر و بزرگ. (منتهی الارب). ج، کُبول. (اقرب الموارد). || درنوشتگی لب دلو. (منتهی الارب). || لب دلو. || پوست نوردیدهء نزدیک لب دلو. || پوستین بسیارپشم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).