کبد
[کَ / کَ بَ] (ص) گوشت آور و فربه. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). فربه باشد که در مقابل لاغر است. (برهان)(1).
(1) - در لغت فرس ص 85 آمده: «کبد، لحیم باشد، دقیقی (طوسی) گفت :
از آنکه مدح تو گویم درست گویم و راست
مرا بکار نیاید سریشم و کبدا.
و مراد از لحیم بهم پیوستن سیم و زرست ولی فرهنگ نویسان لحیم را بمعنی دیگر آن که «گوشت ناک و مرد باگوشت» (منتهی الارب) باشد، گرفته معنی فربه را برای آن قایل شده اند. (از حاشیهء برهان چ معین).
(1) - در لغت فرس ص 85 آمده: «کبد، لحیم باشد، دقیقی (طوسی) گفت :
از آنکه مدح تو گویم درست گویم و راست
مرا بکار نیاید سریشم و کبدا.
و مراد از لحیم بهم پیوستن سیم و زرست ولی فرهنگ نویسان لحیم را بمعنی دیگر آن که «گوشت ناک و مرد باگوشت» (منتهی الارب) باشد، گرفته معنی فربه را برای آن قایل شده اند. (از حاشیهء برهان چ معین).