ارتقاء
[اِ تِ] (ع مص) بالا رفتن. (غیاث). بر بالا رفتن. ببالا برشدن. بررفتن. بلند برآمدن. رقی. (زوزنی). برشدن. سمو. رفعت. صعود :
از زمینم برکشید او تا سما
همره او گشته بودم ز ارتقا.مولوی.
چون شعیب آگاه شد زین ارتقا
چشم را درباخت از بهر لقا.
مولوی.
شاد از غم شو که غم دام بقاست
اندرین ره سوی پستی ارتقاست.
مولوی.
که کمینهء این کمین باشد بقا
تا ابد اندر عروج و ارتقا.مولوی.
پاسبان تست نور و ارتقاش
ای تو خورشید مستر از خفاش.
مولوی.
|| در لغت برآمدن است و در اصطلاح بلغاء آنست که صفتی آغاز کند و بر مراتب بالا رود. مثاله بیت:
در سراب افتد اگر یک قطرهء خوی از لبت
چشمه را آب حیاتش زاید و خیزد نبات.
اول صفت لب معشوق میکند، و بترقی آن صفت را بالا برد که اگر قطره ای از لب تو بر زمین سراب افتد از او چشمه ای بیرون آید ولکن چشمهء آب حیات و از آن آ ب نبات خیزد. لفظ نبات دو معنی دارد یکی سبزه، دوم نبات از شکر. پس درین بیت صفت بسه درجه ارتقا نموده. کذا فی جامع الصنایع. (کشاف اصطلاحات الفنون). || قانون نشو و ارتقاء(1)؛ قانون تکامل.
-ارتقاء دادن؛ برآوردن.
(1) - evolution.
از زمینم برکشید او تا سما
همره او گشته بودم ز ارتقا.مولوی.
چون شعیب آگاه شد زین ارتقا
چشم را درباخت از بهر لقا.
مولوی.
شاد از غم شو که غم دام بقاست
اندرین ره سوی پستی ارتقاست.
مولوی.
که کمینهء این کمین باشد بقا
تا ابد اندر عروج و ارتقا.مولوی.
پاسبان تست نور و ارتقاش
ای تو خورشید مستر از خفاش.
مولوی.
|| در لغت برآمدن است و در اصطلاح بلغاء آنست که صفتی آغاز کند و بر مراتب بالا رود. مثاله بیت:
در سراب افتد اگر یک قطرهء خوی از لبت
چشمه را آب حیاتش زاید و خیزد نبات.
اول صفت لب معشوق میکند، و بترقی آن صفت را بالا برد که اگر قطره ای از لب تو بر زمین سراب افتد از او چشمه ای بیرون آید ولکن چشمهء آب حیات و از آن آ ب نبات خیزد. لفظ نبات دو معنی دارد یکی سبزه، دوم نبات از شکر. پس درین بیت صفت بسه درجه ارتقا نموده. کذا فی جامع الصنایع. (کشاف اصطلاحات الفنون). || قانون نشو و ارتقاء(1)؛ قانون تکامل.
-ارتقاء دادن؛ برآوردن.
(1) - evolution.