کالب
[لِ] (اِخ) (بمعنی زخم) ابن یفنه(1)فنرنی که یکی از جاسوسان دوازده گانه بود که موسی ایشان را به زمین کنعان فرستاد (سفر اعداد 13:6). و از اشخاص مسن که در مصر متولد شده بودند جز کالب و یوشع کسی به زمین کنعان داخل نشد زیرا که ایشان خبر صحیح از حالت آن مملکت آورده بودند در حالی که سایر رفقای آنها در تغییر و تبدیل خبر نهایت دقت و کوشش را نمودند و دلهای اسرائیلیان را گداخته به حدی که بر سنگسار کردن کالب و یوشع دامن به کمر استوار کردند لکن خداوند قادرالقهار بتوسط عصای تنبیه بلیه تأدیب فرمود و دیگر جاسوسان را نیز هلاک ساخت. (سفر اعداد 13: و 14:) و چون مدت چهل و پنجسال بر این برآمد در حالتی که کالب و یوشع بزمین مقدس درآمدند و اراضی را در میان اسباط تقسیم نموده کالب که در این وقت هشتاد و پنج سال از عمرش گذشته بود درخواست نمود که حصه و بهرهء او را در میان قریهء اربع که قلعهء عناقیان بود قرار دهند درخواست وی به اجابت پیوسته بر عناقیان بتاخت و قریهء اربع را متصرف گردید؛ از آن رو به قریهء سفر که همان دیر است رو آورده و اعلام کرد که هر کس آنجا را مفتوح سازد دخت خود عکسه را به وی خواهم داد بنابراین عتنیئیل شهر را مفتوح ساخته بدان فیض نائل گشت. (یوشع 15،13-17) و املاک وی به کالب مسمی گردید. (قاموس کتاب مقدس). و نیز رجوع به کالب بن برقا شود.
(1) - این کلمه در صفحهء 40 فارسنامهء ابن البلخی چاپ نیکلسون توفیل آمده است و نیکلسون بر این است که توفیل مصحف یفنه است.
(1) - این کلمه در صفحهء 40 فارسنامهء ابن البلخی چاپ نیکلسون توفیل آمده است و نیکلسون بر این است که توفیل مصحف یفنه است.