کاغذی
[غَ] (ص نسبی، اِ) (از: کاغذ + ی). (از حاشیهء برهان قاطع چ معین). منسوب به کاغذ. آنچه از کاغذ ساخته شده باشد. کاغذین: لیرهء کاغذی. کلاه کاغذی. || خرده فروش. (ناظم الاطباء). جعبه و تپنگوئی که در آن کاغذ می گذارند. (ناظم الاطباء). || کاغذگر. (برهان). کاغذساز. کاغذگر. کاغذساز. (انساب سمعانی). || کاغذفروش. (برهان) (مهذب الاسماء) (انساب سمعانی). || هر چیز که پوست آن بغایت نازک باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء): بادام کاغذی. جوز کاغذی. لیموی کاغذی :
تا کی شوی ترش رو شیرین شمایل من
مکتوب عاشق است این لیموی کاغذی نیست.
سراج المحققین (از آنندراج).
|| در عرف هند اطلاق کاغذی بر شخصی کنند که براتهای تنخواه داران از دفاتر گذرانده زرها را از خزاین بوصول آورده به آنها رساند. (آنندراج). || قسمی شفتالو مقابل کاردی. و شفتالوی کاغذی استخوانش به گوشت پیوسته نبود.
تا کی شوی ترش رو شیرین شمایل من
مکتوب عاشق است این لیموی کاغذی نیست.
سراج المحققین (از آنندراج).
|| در عرف هند اطلاق کاغذی بر شخصی کنند که براتهای تنخواه داران از دفاتر گذرانده زرها را از خزاین بوصول آورده به آنها رساند. (آنندراج). || قسمی شفتالو مقابل کاردی. و شفتالوی کاغذی استخوانش به گوشت پیوسته نبود.