کاسته
[تَ / تِ] (ن مف) کم شده و کاهیده. (برهان) (ناظم الاطباء) :
ای جای جای کاسته بی خوبی
باز از تو جای جای فزایسته.دقیقی.
یکی در فزونی دل آراسته
ز کمّی دل دیگری کاسته.فردوسی.
ز لشکر فرستادن و خواسته
شود بیگمان کار ما کاسته.فردوسی.
یکی پاسبان بد بدین خواسته
دل و جان از افزون شدن کاسته.فردوسی.
-کاسته شدن.؛ کم شدن و نقصان یافتن. || زیان یافتن و کاهیده شدن، کوتاه شدن. (ناظم الاطباء).
ای جای جای کاسته بی خوبی
باز از تو جای جای فزایسته.دقیقی.
یکی در فزونی دل آراسته
ز کمّی دل دیگری کاسته.فردوسی.
ز لشکر فرستادن و خواسته
شود بیگمان کار ما کاسته.فردوسی.
یکی پاسبان بد بدین خواسته
دل و جان از افزون شدن کاسته.فردوسی.
-کاسته شدن.؛ کم شدن و نقصان یافتن. || زیان یافتن و کاهیده شدن، کوتاه شدن. (ناظم الاطباء).