کاس
(اِ) بمعنی کوس باشد که نقارهء بزرگ است. (برهان) :
هم او ریخت در طاس حکمت زلال
هم او کوفت بر کاس دولت دوال.
امیرخسرو دهلوی.
|| خوک. (لغت فرس اسدی). بمعنی خوک نر هم آمده است که جفت خوک باشد(1). (برهان). || در عربی کاسه و پیاله را گویند. (برهان). کأس. رجوع به کأس شود. || (ص) در اصطلاح بنایان فرورفته، مقابل قوزدار. قوزی. || تیره و به رنگ زاغ. ازرق، کبود: عینک کاس، شیشه کاس. || نامی از نامهای مردم گیلان، کاس آقا، کاس گل، غالباً به افراد کبودچشم گفته میشود.
(1) - اسدی گوید (لغت فرس ص199): «کاس، خوک بود» و kas همان کلمهء معمول سغدی k'sاست. در فارسی کاسموی (موی زبر) آمده [ رک: کاسموی ] .بنظر میرسد که کلمهء «کاس» بالانفراد هرگز در فارسی استعمال نشده باشد. لغت نویسان ناگزیر از «کاسموی» کلمه ای بمعنی «خوک» استخراج کرده اند و بی درنگ کاس را بمعنی خوک در فرهنگهای خود آورده اند، و حتی مشکوک است که فردوسی کاس را بمعنی خوک گفته باشد (رجوع شود به: عبدالقادر 1983، و رجوع شود به: فهرست ولف). باید دانست که فردوسی قاعدهً از لغات مستعار از ایرانی شرقی احتراز میجوید، اگر چه بسیاری از آنها توسط عبدالقادر بدو نسبت داده شده است. (Henning: Sogdian Loan-words..., p.99.) ولی در این بیت کاس بمعنی مذکور آمده :
اندر کفش آن تیغ درخشنده شب داج
گفتی تو که یشک از زفر کاس برآمد.
عزالدین طبسی «جهانگیری» رجوع شود به: کاسموی. (حاشیهبرهان قاطع چ معین).
هم او ریخت در طاس حکمت زلال
هم او کوفت بر کاس دولت دوال.
امیرخسرو دهلوی.
|| خوک. (لغت فرس اسدی). بمعنی خوک نر هم آمده است که جفت خوک باشد(1). (برهان). || در عربی کاسه و پیاله را گویند. (برهان). کأس. رجوع به کأس شود. || (ص) در اصطلاح بنایان فرورفته، مقابل قوزدار. قوزی. || تیره و به رنگ زاغ. ازرق، کبود: عینک کاس، شیشه کاس. || نامی از نامهای مردم گیلان، کاس آقا، کاس گل، غالباً به افراد کبودچشم گفته میشود.
(1) - اسدی گوید (لغت فرس ص199): «کاس، خوک بود» و kas همان کلمهء معمول سغدی k'sاست. در فارسی کاسموی (موی زبر) آمده [ رک: کاسموی ] .بنظر میرسد که کلمهء «کاس» بالانفراد هرگز در فارسی استعمال نشده باشد. لغت نویسان ناگزیر از «کاسموی» کلمه ای بمعنی «خوک» استخراج کرده اند و بی درنگ کاس را بمعنی خوک در فرهنگهای خود آورده اند، و حتی مشکوک است که فردوسی کاس را بمعنی خوک گفته باشد (رجوع شود به: عبدالقادر 1983، و رجوع شود به: فهرست ولف). باید دانست که فردوسی قاعدهً از لغات مستعار از ایرانی شرقی احتراز میجوید، اگر چه بسیاری از آنها توسط عبدالقادر بدو نسبت داده شده است. (Henning: Sogdian Loan-words..., p.99.) ولی در این بیت کاس بمعنی مذکور آمده :
اندر کفش آن تیغ درخشنده شب داج
گفتی تو که یشک از زفر کاس برآمد.
عزالدین طبسی «جهانگیری» رجوع شود به: کاسموی. (حاشیهبرهان قاطع چ معین).