قیس
[قَ] (ع مص) اندازه کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قال: الشی ء بغیره و علیه قیسا و قیاساً؛ قدره علی مثاله. (اقرب الموارد). || به ناز خرامیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قاس فلان؛ تبختر و اشتدّ. || گرسنه شدن. (از اقرب الموارد). || (اِمص) سختی و گرسنگی. || (اِ) نره. (منتهی الارب).