قومه
[قَ مَ] (ع مص) بهمهء معانی رجوع به قیام (مص) شود. || یک بار برخاستن. (از اقرب الموارد) || مابین الرکعتین قومه؛ یعنی دروا شدن میان رکوع و سجود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || (اِ) قومه الانسان؛ بالای مردم. قامت انسان.