قنع
[قِ] (ع اِ) جمع قِنعَه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || سلاح و ساز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). ج، اقناع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و جمع الجمع آن قِنعان. (منتهی الارب). || طبق از برگ خرما که در آن طعام نهند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و به این معنی بضم قاف نیز آمده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). || اصل و بن چیزی. (اقرب الموارد) (آنندراج). || کرنای و بوق. (منتهی الارب) (آنندراج). و این مصحف قُبع و قُثُع نیست بلکه اینها سه کلمه اند. (منتهی الارب).