قندیل
[قِ] (معرب، اِ) چراغ.(1) چیزی است که در آن چراغ می افروزند و آن معرب کندیل است. (از آنندراج رسالهء معربات). چراغ و چروند. (ناظم الاطباء). المصباح للسراج. ج، قنادیل. (اقرب الموارد). چراغدان و فانوس. (ناظم الاطباء). || شمعدان. || کیه دان. پیه سوز. (ناظم الاطباء). || چیزی باشد میان تهی که تیرها در آن اندازند برای کمال محافظت تیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج از غیاث).
- قندیل آب؛ نوعی از قندیل آبگینهء بلوری که آن را به آب پر کرده و روغن بر آن انداخته فتیله میان آن روشن نمایند. (آنندراج از غیاث).
- قندیل ترسا.؛
- قندیل تیر.؛
- قندیل چرخ.؛
- قندیلچی؛ آنکه در مساجد قندیل چراغ افروزد. (آنندراج).
- قندیل دوسر.؛
- قندیل شب.؛
- قندیل عیسی.؛
- قندیل کش.؛ رجوع به ذیل هر یک از این کلمات شود.
(1) - بمعنی چراغ از یونانی Kandhela و ایتالیایی Candela (حاشیهء برهان چ معین از ژابا ص316) (شمع) = Chandelle (فرانسوی) «تفس» مخصوصاً چراغدانی که از سقف آویزند. (حاشیهء برهان چ معین).
- قندیل آب؛ نوعی از قندیل آبگینهء بلوری که آن را به آب پر کرده و روغن بر آن انداخته فتیله میان آن روشن نمایند. (آنندراج از غیاث).
- قندیل ترسا.؛
- قندیل تیر.؛
- قندیل چرخ.؛
- قندیلچی؛ آنکه در مساجد قندیل چراغ افروزد. (آنندراج).
- قندیل دوسر.؛
- قندیل شب.؛
- قندیل عیسی.؛
- قندیل کش.؛ رجوع به ذیل هر یک از این کلمات شود.
(1) - بمعنی چراغ از یونانی Kandhela و ایتالیایی Candela (حاشیهء برهان چ معین از ژابا ص316) (شمع) = Chandelle (فرانسوی) «تفس» مخصوصاً چراغدانی که از سقف آویزند. (حاشیهء برهان چ معین).