قلب
[قُ] (ع اِ) دستیانه و دست برنجن زنان. (منتهی الارب). دست برنجن زن برنتافته، و گفته اند آنچه از آن مفتول باشد از یک طاق نه دو طاق، و گفته اند استعاره است از قلب نخله (پیه خرمابن) به خاطر سپیدی آن، و گفته اند مبنی برعکس است. و در اساس آمده است: فی یدها قلب فضه؛ یعنی دست برنجنی که در سفیدی پیه خرمابن را ماند. (اقرب الموارد). || پیه خرمابن، یا بهترین برگ آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و این مثلثه القاف است. (اقرب الموارد). || مار سپید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || (ص) خالص نسب: رجل قلب. (اقرب الموارد). || (اِ) جِ قلیب، به معنی چاه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قلیب شود. || نباتی است برگش شبیه به برگ زیتون و از آن عریضتر و بلندی او به قدر ذرعی و زیاده از آن و شاخه های او باریک شبیه به اذخر، در اطراف شاخه ها چیزی شبیه به ساق میروید و منقسم به دو قسم میشود و بر او برگهای ریزه میباشد و مابین آن برگها دانهء او میروید صلب و مستدیر و سیاه و باخشونت شبیه به سنگ ریزه و منبتش کوهها و زمینهای درشت است، در سیُم گرم و خشک و جهت سرفهء ضیق النفس و اسهال و با شراب سفید جهت اخراج سنگ گرده و مثانه و احتباس بول نافع و ضماد او رافع بواسیر و قدر شربتش تا دو درهم است و به غایت مضعف باه و مصلحش حب الصنوبر است. (تحفهء حکیم مؤمن). و رجوع به مخزن الادویه شود.