قعده
[قُ دَ] (ع اِ) شتری که راعی برای حاجات خود گرفته باشد. (اقرب الموارد) :
پیشم چو ماه قعدهء شبرنگ از آن کشند
تا خوانم آفتاب جنیبت برِ سخاش.خاقانی.
قعدهء نقره خنگ روز آمده از جنیبتش
ادهم شب فکند سم کندرو از مشمری.
خاقانی.
|| خر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، قُعُدات. (اقرب الموارد). ج، قُعْدان. (منتهی الارب). || زین و پالان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
پیشم چو ماه قعدهء شبرنگ از آن کشند
تا خوانم آفتاب جنیبت برِ سخاش.خاقانی.
قعدهء نقره خنگ روز آمده از جنیبتش
ادهم شب فکند سم کندرو از مشمری.
خاقانی.
|| خر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، قُعُدات. (اقرب الموارد). ج، قُعْدان. (منتهی الارب). || زین و پالان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).