قطع
[قُ] (ع اِ) دمه و تاسه از فربهی و جز آن. (منتهی الارب). البهر و انقطاع النفس. || جِ اقطع، به معنی دست بریدگان. || راهزنان. || (اِمص) خشک شدگی چاه. و به این معنی به کسر قاف نیز آمده. || (مص) بریده شدن دست از بیماری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: قطعت الید قَطْعاً و قَطَعهً و قُطعاً؛ بریده شد دست او از بیماری. (منتهی الارب). رجوع به قَطَع شود.