قضیم
[قَ] (ع ص) مرد قضم رسیده دندان. (منتهی الارب). || شمشیر کهنهء روی فروریخته. || (اِ) چیزی که به کرانهء دندان گزند و خورند. || چرم سپید که بر آن نویسند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || کیسهء چرمین. (منتهی الارب). نطع. (اقرب الموارد). || جامه دان چرمین، یا ادیم هرچه باشد، و گستردنی از ادیم. || نامهء سپید. || علف و جو ستور. || سیم. || بوریا که به جای رشته اش تسمه باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).