قصور
[قُ] (ع مص) بازایستادن و فروماندن و عاجز گردیدن. گویند: قصر عن الامر قصوراً؛ انتهی و کف عنه مع العجز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). کوتاه بودن. کوتاه آمدن، و این در مقابل تقصیر است :
حاش لله اگر امسال ز حج وامانم
نه قصور من و تقصیر تو حاشا شنوند.
خاقانی.
حور خطا گفتم اگر خواندمت
عفو کن از بنده قصور ای صنم.سعدی.
قصر السهم عن الهدف؛ لم یبلغه. (اقرب الموارد). || آرمیدن. فرونشستن. گویند: قصر عنی الوجع قصوراً؛ سکن. || نمو کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب): قصر الطعام؛ نمی. (اقرب الموارد). || گران گردیدن. کم شدن. || ارزان شدن. از اضداد است. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). || تنگ کردن: قصر قید البعیر؛ ضیقه. (اقرب الموارد). || (اِ) جِ قصر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) :
چند رفتند از این قصور بلند
در هنر برتر از تو سوی قبور.ناصرخسرو.
حاش لله اگر امسال ز حج وامانم
نه قصور من و تقصیر تو حاشا شنوند.
خاقانی.
حور خطا گفتم اگر خواندمت
عفو کن از بنده قصور ای صنم.سعدی.
قصر السهم عن الهدف؛ لم یبلغه. (اقرب الموارد). || آرمیدن. فرونشستن. گویند: قصر عنی الوجع قصوراً؛ سکن. || نمو کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب): قصر الطعام؛ نمی. (اقرب الموارد). || گران گردیدن. کم شدن. || ارزان شدن. از اضداد است. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). || تنگ کردن: قصر قید البعیر؛ ضیقه. (اقرب الموارد). || (اِ) جِ قصر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) :
چند رفتند از این قصور بلند
در هنر برتر از تو سوی قبور.ناصرخسرو.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول